۱۳۹۶ آبان ۲۷, شنبه

شریعتِ زمینی! (بازتبیینِ امر به معروف و نهی از منکر)

             شریعتِ زمینی!
(بازتبیینِ امر به معروف و نهی از منکر)

متن ویرایش شده‌ی
سخنرانی امیرحسین ترکاشوند
به مناسبت اربعین حسینی (آبان 1396)

ایراد شده در:
شیراز 17 آبان (تبیینی نو از زخمی کهنه؛ امر به معروف و نهی از منکر)
اصفهان 18 آبان (نگرشی نو در باب امر به معروف و نهی از منکر)

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت دوستان عزیز امیدوارم بتوانم در این جلسه آنچه در ذهن دارم و برای شما عزیزان تنظیم کرده‌ام را به نحو مطلوب و گویا در اختیارتان قرار بدهم. موضوع بحث ما امر به معروف و نهی از منکر است، چنان‌که می‌دانید در این  سی و نه سالی  که حکومت به دست ما مذهبی‌ها افتاده یکی از موضوعات بسیار مهم و اساسی امر به معروف و نهی از منکر بوده، و از سوی دست‌اندرکاران فقهیِ نظام و برخی متشرعان و انقلابیون مورد  توجه جدی قرار داشته است. برای این‌که کمی ملموس سخن گفته باشیم فقط به یک قلم از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر که حجاب است دقت کنیم که چقدر انرژی و پتانسیلِ کشور ما و حکومت مذهبی ما را به خودش اختصاص داده است. شاید جدی‌ترین موضوع در سیاست داخلی ما معطوف شده به بحث حجاب، و تلاش‌های بسیاری برای باحجاب کردن زنان، حفظ روسری، پیدا نبودن مو، نمایان نبودن ساعد و ساق انجام شده و در این باره چقدر تبلیغات می‌شود، هزینه می‌شود و چقدر نهی‌ها و اوامر هست. در این راستا علاوه بر تبلیغات وسیعی که می‌شود به دنبالش تذکر و برخورد است، گشت ارشاد است، بازداشت است، تشکیل پرونده برای دختران و زنانِ سرزمین‌مان است، جریمه است، عدم استخدام و ارتقا است. مگر سیستم گزینشِ ما مذهبی‌ها اجازه می دهد کسی که حجاب را رعایت نمی کند استخدام شود؟ این وضعیت از ابتدای انقلاب وجود داشته پس سعی نکنیم از خود دور کنیم؛ این کارها را ما مذهبی‌ها انجام می‌دهیم. مسأله حجاب و لزوم رعایت آن توسط زنان به طولانی‌ترین پرونده کشور تبدیل شده و هنوز هم پرونده شماره یکِ حکومت‌مان است. بسیاری از مردم‌مان به خاطر تنگناهای حجاب، از کشور مهاجرت کردند. مهاجرت‌های اول انقلاب کم‌تر به علل سیاسی بود و بیشتر به خاطر تنگناها و محدودیت‌های مربوط به حجاب بود که ما بر مردم و زنان تحمیل می‌کردیم. این فقط یک قلم از مصادیق امربه معروف و نهی از منکر است!. امشب می‌خواهیم به مناسبت اربعین حسینی و صدور آن جمله‌ی مرتبط با بحث‌مان از سوی امام حسین که "إنما خرجت لطلب الاصلاح فی أمة جدی أرید أن آمُر بالمعروف و أنهی عن المنکر"، پرونده‌ی امر به معروف و نهی از منکر را باز کنیم و در این باره دو دیدگاه را با شما عزیزان در میان بگذارم:
یک- برداشت سنتی/فقهی از امر به معروف و نهی از منکر؛ که دقیقاً به فشارها و تنگناهای یادشده منجر می‌شود و تازه آن‌چه اکنون انجام می‌شود صورتِ رقیق‌شده‌ی احکامِ تُند فقهی در موضوع امربه معروف و نهی از منکر است.

دو- بیان نظریه‌ای است از اینجانب، که امروز در جمع شما سروران ارجمند به تبیین آن می‌پردازم و نشان خواهم داد که امر به معروفِ قرآنی، عالی‌ترین موضوع راهگشا برای مذهبی‌ها در دوران ختم نبوت است.
و اما شرح هر یک؛

شرح برداشت یکم- امر به معروف و نهی از منکر در نگاه سنتی:
این قرائت از امر به معروف و نهی از منکر را می‌توان در کُتب فقه سنتی که در تمام هزار سال گذشته و تقریباً بدون تغییر روایت می‌شده و نسل به نسل گشته تا امروز در ایستگاه حکومت دینی به دست ما رسیده دنبال کرد.
 در این نگاه، امر به معروف و نهی از منکر، ضامن اجرای احکام اسلامی است. احکام اسلامی یعنی واجبات و محرماتِ شرعی. پس امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند تا واجبات دینی مثل نماز، روزه، حجاب و چیزهای دیگر انجام شود و جلوی حرام‌ها گرفته شود.
در واقع امر به معروف و نهی از منکر «مآموریت مردم و حکومت در مقابله‌ی سرسختانه و مرحله به مرحله با افراد بی‌اعتنا به واجبات و محرمات است. مصداق این واجبات و محرمات در بسیاری از موارد، چیزهایی است که عدم رعایتش شرّی به کسی نمی‌رساند! مثلاً اگر دزدی باشد خب این، شر و زیان و ضرر به دیگران می‌زند و همه می‌پذیرند که باید با دزد برخورد کرد ولی این‌که آقای الف نماز بخواند یا نخواند چه ضرری به دیگران می‌رساند؛ این‌که خانم ب روزه بگیرد یا نگیرد چه شری و چه زیانی به دیگری وارد می‌کند. اکثر مصادیق مربوط به امربه معروف و نهی از منکر که مورد توجهِ ما مذهبی‌ها هست، انجام یا عدم انجامش شری به کسی نمی‌رساند ولی ما عادت کردیم که بیشتر از آن‌که به خودمان بپردازیم ذهن‌مان روی اعمال دیگران کار کند. هدف امر به معروف و نهی از منکر در این نگاه، فعلیّت یافتنِ احکام شرعی یعنی وقوع واجبات (و عدم وقوع حرام‌های شرعی) در میان همه‌ی مردم ولو با اهرم زور است. در کُتب فقهی و در ضمن کتاب الجهاد (که قدما آن را گسترش اسلام با زورِ شمشیر تفسیر می‌کنند) موضوع الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر مطرح می‌شود و چند فصل دارد شامل تعریف امر به معروف و نهی از منکر، شرایط امر به معروف و نهی از منکر، مراتب امر به معروف و نهی از منکر و غیره. خوشبختانه با استقرار جمهوری اسلامی، بسترِ بازخوانی این کُتب فقهی فراهم شده و ما می‌توانیم اشکالات موجود در آن را شناسایی کنیم.
یکی از آن فصول چنان‌که گفتم مراتب امربه معروف و نهی از منکر است و در آن توضیح می‌دهد که ما چگونه با کسی که واجبات را نادیده می‌گیرد و یا حرام شرعی مرتکب می‌شود برخورد کنیم؛ و در این باره مراحل پنج‌گانه‌ای را برای برخورد با آنان نوشته‌اند تا منجر به تغییر فرد شود.

مراحل امر به معروف و نهی از منکر در فقه سنتی:
مرحله اول- با زبان بی زبانی (انکار قلبی): منظورشان این است که اگر کسی یک واجبی را به جا نیاورد و یا مرتکب حرام و گناهی شد دیگران باید بی آن‌که چیزی بگویند به نحوی ناراحتی خود را به او نشان دهند مثلاَ اگر پسرمان نماز نخواند جواب سلامش را ندهیم یا روی خود را به قهر از او برگردانیم یا اگر دخترمان روزه نگرفت به او اخم کنید. باید با قهر، ترک معاشرت، جواب سلام ندادن، اخم کردن، سر تکان دادن و امثال آن، به هر کس که اهل رعایت واجبات و ترک محرمات شرعی نیست نشان داد که از او ناراحت هستیم تا او خود را اصلاح کند و مقید شود.
مرحله دوم- با زبان: اگر مرحله قبلی جواب نداد باید سراغ مرحله زبانی رفت. بگو برادرم همکلاسم چرا نماز نمی خوانی؟ خواهرم همکارم چرا روسری خود را خوب نمی بندی؟ این مرحله ابتدا از زبان نرم و موعظه و ارشاد و استدلال شروع می‌شود تا در نهایت به زبان تند و سخنان درشت و حتی تهدید برسد. برخی حتی قائل به این‌اند که اگر با دشنام به خود می‌آید آن را روا می‌دانند.
این مواردی که ذکر شده به نوعی سوگنامه است چرا که کافی است آیات نورانی قرآن کریم، رهنمودهای پیامبر عظیم‌الشأن اسلام و ائمه اطهار در مورد تزکیه و تعلیم و تربیت انسان‌ها را در کنار این شیوه‌ها قرار داده و به سستی‌شان پی ببریم.
مرحله سوم- کتک زدن: اگر تغییر به واسطه انجام دو مرحله اول انجام نشد با کتک زدن جلوی فرد را باید گرفت تا او دیگر مرتکب فعل حرام نشود و نسبت به واجبات بی‌اعتنا نباشد. به بیان دیگر باید با قوه قهریه با او برخورد کنیم مثلاَ نزدیک غروب آفتاب هست و نماز نخوانده می‌خواهد از خانه خارج شود در اینجا باید جلوی رفتنِ او را گرفت تا نمازش را بخواند. ممانعت، هُل دادن، حبس کردن، بستن و کتک زدن از شیوه‌هایی است که در این مرحله برای وادار کردن فرد به رعایت واجبات و ترک محرمات به کار بسته می‌شود.
مرحله چهارم- مجروح کردن.
مرحله پنجم- کشتن.
تا پایان مرحله سوم، هیچ اختلافی بین علمای ما نبوده است البته در اصل و اساس مرحله چهارم و پنجم هم اختلافی نیست و یعنی اگر فرد همچنان به معصیت خود ادامه داد می‌توان او را مجروح کرد و اگر باز هم هدایت نشد می‌شود زمین را از لوث وجودش پاک کرد و او را کشت. بر این اساس، مجوز اجرای سه مرحله اول برای همیشه وجود دارد ولی در باره اجرای مرحله چهارم و پنجم بین فقها اختلاف است: عده‌ی قلیلی می‌گویند این دو مرحله مربوط به زمان حضور امام  و به اذن اوست و درصد کمی هم معتقدند مجوز این دو مرحله نیز برای آمران و ناهیان وجود دارد ولی اکثر فقها معتقدند که اجرای مرحله چهار و پنج منوط به دریافت اِذن فقیه و مجتهد است.

در کتاب های فقهی شرایطی هم برای امر به معروف و نهی از منکر ذکر کرده‌اند: مثلاَ عالم به معروف و منکر باشد، بداند امر و نهی تأثیر دارد (و بر این اساس اگر می‌دانی که فلان مرحله مثلاً مرحله زبانی تأثیر ندارد و هر چه بگویی بر او اثر نمی‌گذارد، باید از آن مرحله دست بکشی و سراغ مرحله بعدی یعنی زدن بروی! مگر این‌که توان انجام این مرحله را نداشته باشی). دیگر از شرایط، اصرار بر ارتکاب گناه است و اگر کسی پشیمان شده، دیگر نباید او را امر و نهی کرد و نیز انجام امر به معروف و نهی از منکر نباید موجب مفسده و زیان به خودِ آمر و ناهی و دیگر مؤمنین شود.
بنا بر آن‌چه گفته شد نتیجه می‌گیریم تلاشی که از سوی برخی از متولیان فقهی و برخی افراد متعصب  برای مبارزه با به قولِ خودشان منکرات صورت می گیرد کاملاَ برخاسته از متون فقهی است و به همین دلیل است که با آمران و ناهیانی که جنایات و جراحات در گوشه و کنار کشور به بار می‌آورند برخورد نمی‌شود زیرا او مدعی است که من حکم فقهی را اجرا کرده‌ام. چرا ایراد بی‌مورد به دادگاه‌ها می‌گیریم؟ دادگاه اجازه‌ی برخورد ندارد زیرا متهمان مطابق فقه عمل کرده‌اند بنابراین باید سراغ اصل مشکل یعنی سراغ  تبیین نادرستی که از موضوع امر به مروف و نهی از منکر در متون فقه سنتی شده رفت و به طور ریشه‌ای در محیط‌های علمی و پژوهشی به مسئله نگاه کرد و مردم را از به جانِ هم انداختن نجات دهیم.
برای این که بحث من همراه با سند باشد بخش مربوطه از کتاب جامع عباسی اثر شیخ بهایی که به زبان فارسی هم نوشته شده را می‌خوانم.

متن کتاب فقهیِ جامع عباسی:
مسئله امر به معروف و نهی از منکر جزو کتاب جهاد است! همان جهادی که به معنای گسترش اسلام با شمشیردر همه‌ی سرزمین‌ها است. متن کتاب:
«در بیان امر به معروف و نهی از منکر. بدان که امر به فعل نیکِ واجب چون نمازِ واجب، واجب است [یعنی اگر کسی مثلاً نماز نمی‌خواند باید به او امر کنیم که نماز بخوان]، و به فعل نیکِ سنت [یعنی مستحب] چون نماز سنت، سنت است و نهی کردن از فعل منکر یعنی قبیح چون زنا واجب است و نهی کردن از فعل مکروه، سنت است و در این هر دو ثواب بسیار است [یعنی اگر یک خانومی تو اداره روسری خود را خوب نپوشیده خیلی ثواب!! دارد که به او بگویی روسری خود را بیار جلو و اگر نگویید گناه کرده‌اید چون مطابق این دیدگاه، واجب است امر به واجبات کردن و نهی از حرام‌های شرعی کردن] و واجب بودن امر به معروفِ واجب و نهی از منکر اجماعی است و هیچ یک از مجتهدین را در وجوب این هردو خِلافی [یعنی اختلافی] نیست [یعنی همانطور که گفتم این، رأی عموم فقهاست] اما خِلاف در آن است که آیا وجوب این به حسب عرف است یا به حسب شرع؛ اقوی قول دوم است و نیز میانه‌ی مجتهدین خِلاف است که آیا واجب کفائی است که چون جمعی به آن قیام نمایند از دیگران ساقط می شود یا بر همه کس واجب است بعضی بر اول رفته‌اند بعضی بر ثانی؛ به این معنا که هرگاه شخص را امر به معروف و نهی از منکر کند و آن شخص قبول نکند، بر دیگران نیز واجب است بجای آوردن آن، تا آنکه او قبول کند. اقوی قول دوم است [یعنی اگر رفتید به یک اردو و کسی هست که نماز نمی‌خواند و تو به او گفتی نماز بخوان و او نخواند و رعایت نکرد در این صورت از دیگری ساقط نمی‌شود و نفر دوم هم باید بگوید و همچنین نفر سوم و چهارم باید بگویند تا او وادار به نماز خواندن شود] و تا پنج شرط به هم نرسد واجب نمی‌شود. اول آنکه کسی که امر به فعل نیک و نهی از فعل بد می‌کند می‌باید که عاقل و بالغ باشد دوم آنکه بداند فعل نیک، نیک است و فعل بد، بد تا آنکه ایمن باشد از غلط کردن. سیّم آنکه بداند که اگر امر کند یا نهی نماید، در آن شخص اثر می‌کند پس اگر اثر نمی‌کند واجب نیست. چهارم آنکه آن شخصی که اراده دارد که به فعل نیک او را راغب سازد و یا از فعل بد نهی او کند عازم باشد که فعل نیک را بکند و فعل بد را نکند [یعنی همچنان قصد بر گناه داشته باشد و پشیمان نباشد] پس اگر توبه کرده باشد امر یا نهی او واجب نیست. پنجم آنکه امر به فعل نیک و نهی از فعل بد، مستلزم ضررِ او یا مفسده‌ی او یا ضرر مسلمانان نباشد پس اگر مستلزم ضرر یا مفسده باشد واجب نیست [یعنی اگر فردی نماز نمی‌خواند و یا زنی روسری نمی‌پوشد و تو می خواهی او را کتک بزنی، اگر احساس می‌کنی که این کار تو موجبات تلافی کردن را به وجود می‌آورد، این کار رانکن] و بعد از آنکه این شروط متحقق شود هرگاه شخصی داند که به مجرد اظهار آزردگی ترک می‌کند واجب است که اظهارِ آن نماید و همچنین اگر داند که به اظهار کراهیت برطرف نمی‌کند بلکه به دوری کردن از او برطرف می‌کند واجب است که از او دوری کند و اگر بداند که به این‌ها برطرف نمی‌شود تا آنکه به زبان اظهار نکند واجب است که به زبان اظهار کند، به آنکه وعظ بگوید و او را به نرمی نصیحت کند و اگر به نرمی برطرف نکند سخنان درشت گوید تا آنکه ترک کند و اگر داند که به آن برطرف نمی‌کند واجب است که او را بزند و اگر داند که به زدن برطرف نمی‌کند و محتاج به آن است که عضوی از او را مجروح سازد یا او را بکشد آیا جایز است بی اِذن امام یا نه؟ سید مرتضی رحمه الله بر این است که جایز است بی اِذن امام و اصحّ آن است که محتاج به اذن امام است ... جامع عباسی ص 162».
این یک آشنایی اجمالی با موضوع امر به معروف و نهی از منکر در متون سنتی بود و ما امروز در حال پرداختِ هزینه‌های این تفسیر از مسئله هستیم زیرا به صورتِ ولو رقیق شده دارند به آن عمل می‌کنند.

شرح برداشت دوم- آیات امر به معروف! متضمن ابلاغ منبع جدید دینی یعنی عقل! در دوران ختم نبوت بوده و درصددِ رسمیّت دادن به شریعت زمینی است:
حالا در قسمت دوم، تبیینی جدید از امر به معروف و نهی از منکر را به مدد آیات نورانی قرآن با شما در میان می‌گذارم. البته این نظریه‌ای است که دوستِ سراپا تقصیر شما و با معلومات اندکش به آن رسیده و چه بسا سروان ارجمند بررسی کنند و دریابند که نواقصی دارد یا از اساس خطا هست ولی سعی من این بوده که از دقت اولیه برخوردار باشد گرچه کتمان نمی‌کنم که نیاز به کار بیشتر دارد.
در قرآن امر به معروف و نهی از منکر یعنی ترکیب امر یا نهی به علاوه‌ی معروف یا منکر حدوداَ دوازده بار به کار رفته است سه بار دیگر هم به کار رفته که ارتباط کمتری با بحثِ امروز من دارد.
دو آیه از این دوازده آیه مربوط به دوران مکه است اولین آیه‌ای که [بر اساس استخراج کتاب سیر تحول قرآنِ مهندس بازرگان] نازل شده، به خود شخص پیامبر گرامی اسلام مربوط است آیه 199 سوره اعراف خذ العَفو وَأَمر بِالعُرف و أعرض عن الجاهلین. دیگر آیه‌ای که در مکه  نازل شده آیه هفده از سوره لقمان است که سفارشات لقمان به فرزندش می‌باشد "یَا بُنَیّ أَقِمِ الصّلَوهَ وَأَمُر بِالمَعروفِ وَ انهَ عَنِ المُنکَر".
ده آیه هم مربوط به دوران مدینه است. سه آیه از این ده آیه در سوره آل‌عمران است آیات 104 ، 110 و 114؛ سه آیه هم در سوره توبه است 67 ، 71 و 112 ؛ یکی هم اعراف 157 (علاوه بر موردی که در مکه نازل شده بود) یکی هم مائده 79 یکی هم نساء 114 و یک آیه هم حج 41
آل عمران 104"وَلتَکُن مِنکُم أُمَّهُ یَدعُونَ اِلَی الخَیرِ و یأمُرُونَ بِالمعرُوفِ و یَنهَونَ عَنِ المُنکَر"
آیه 110 "کُنتُم خَیرَ أُمَّهِ أُخرِجَت لِلناسِ تأمُرُنَ بِالمَعرُوفِ وَ تَنهَونَ عَنِ المُنکر"بعد در ادامه آیه می گوید  اگر اهل کتاب هم مثل شما شوند خوب است "وَ لَو آمَنَ أَهلُ الکِتَبِ لَکَانَ خَیراً لهُم"
سوره حج 41"الَّذینَ اِن مَّکَّنَّهُم فِی الأَرضِ أَقامُو الصَّلَوهَ وَءَاتَوالزَّکَوهَ وَأَمَرُوا بِالمَعرُوفِ و نَهَوا عَنِ المُنکَر"یک نکته جالب که در آیات امر به معروف و نهی از منکر است ذکر نماز و زکات در کنار آن است.

تکیه براحکام عقلی تحفه‌ی قرآن در زمان خاتمیت:
آیات را که نگاه می‌کنیم احساس می‌کنیم حامل پیامی جدید هستند، پیامی متفاوت؛ و انگار تمایز معناداری با سایر آیات قرآن دارند. اینک می‌خواهم ارتباطی بین این آیات یعنی آیات امر به معروف! و نهی از منکر با موضوع خاتمیت پیامبر گرامی برقرار کنم. برای این مهم و به دلیل حساسیت مسئله باید گام به گام پیش رفت و در همین راستا ابتدا واژه‌شناسی خواهیم داشت و واژه‌های معروف و منکر و امر و نهی را معنا می‌کنیم.

معانی واژه‌ها و کاربردشان:
اول با معروف شروع کنیم معروف با عُرف یکی است فرقی با هم ندارد کتاب مفردات راغب می‌گوید: المعروف اسمُ لِکُلِ فعل یُعرَفُ بالعَقل اَوِالشَرع حُسنهُ و المُنکَر ما یُنکَر بهما" معروف اسمی است برای هر فعلی که حُسن و خوبی‌اش با عقل و یا با شرع شناخته شود". پس معروف‌ترین قاموس قرآن‌نویس گفته معروف، فعلی است که عقل خوبی آن را تشخیص دهد یا شرع. حال تفاسیر را بررسی کنیم که معروف‌ترین آنها یعنی  مجمع البیان و کشاف را من انتخاب کرده‌ام؛ این دو مفسر هم مفسر بوده‌اند و هم ادیب بودند و لغات را به خوبی می شناختند.
طبرسی صاحب مجمع‌البیان در شرح آیه 104 آل‌عمران می‌گوید: المعروف ما یُعرَفُ حُسنُه عقلاً او شرعاً والمُنکر ما یُنکرهُ العَقل او الشرع: هر چیزی که خوبی آن را عقل یا شرع تأیید کند آن می‌شود معروف. و در تفسیر آیه 157 اعراف می گوید: والمَعروف الحَق و المُنکَر الباطل لِأَن الحَق معروفُ الصِحة فی العُقول والباطل منکرُالصِحهَ فی العُقول: معروف و منکر همان حق و باطل است چرا که حق صحتش در نزد عقول شناخته می‌شود. چنانکه ملاحظه شد در این جا، دیگر اسمی از شرع آورده نمی‌شود و ملاک تشخیص عقل است. و در آیه 17 لقمان می‌گوید: فإنَّ المَعروف ما یَدعو اِلیهِ العقل و الشرع  و المنکر ما یزجر عنه العقل و الشرع: معروف آن است که عقل و شرع به آن دعوت می کنند و منکر آن چیزهایی است که عقل و شرع از آن دور می‌کنند. آرام آرام به راز ارتباط امربه معروف و خاتمیت پی خواهیم برد. و در تفسیر آیه 199 اعراف می‌گوید: وأمُر بالعُرف یعنی بالمعروف، وَ هُوَ کُلُ ما حَسُنَ فی العقلِ فِعلهُ او فی الشرع: هر آنچه انجام دادنش نیکوست در نزد عقل! یا شرع، آن می‌شود معروف؛ دقت کنید که در ادامه، فقط بحث عقل و عقلا را مطرح می‌کند و چیزی از شرع نمی‌گوید: ولم یکن منکراً ولا قبیحاً عند العقلاء: و نزد عقلا منکر و قبیح نباشد!. و در شرح آیه 12 سوره ممتحنه می‌گوید: وَالمَعروف نقیضُ المُنکَر وَ هُوَ کُلُ ما دَلَّ العَقل و السَمع علی وُجوبِهِ او نَدبه: معروف نقیض منکر است و آن هر چیزی است که عقل و سمع/وحی  دلالت بر وجوب یا استحبابش کند. شاید این پرسش پیش آید که این‌همه از درونِ معروف، عقل را بیرون می‌آوریم خب چرا مستقیم نگفته عقل؟ در ادامه وجه تسمیه‌ی معروف! و ارتباط لغوی‌اش با عقل را بیان می‌کند: وَ سُمّی معروفاً لِأَن العَقل یَعتَرِفُ بِهِ مِن جَهَة عظم حسنهِ وَ وُجوبه: معروف را از این جهت معروف! گویند که چون عقل اعتراف! می کند به نیکیِ آن و وجوبش، پس می‌شود معروف. معروف، زاده‌ی اعترافِ عقل به خوب بودنِ فلان کار و عمل است. واضح و شفاف توضیح داده است. زمخشری هم در کشاف می‌گوید: کُلُ ما سَکَنَت اِلَیهِ النَفس وَ اَحَبَتهَ لِحُسنهِ عقلاَ او شَرعاَ مِن قُولِ اَو عمَلِ فهوَ مَعروفُ و ما أنکرته و نَفرَت منهَ لقُبحهِ فهو مُنکر.
و اما امر: یکی از گره‌ها در تفسیر امر به معروف و نهی از منکر، چراییِ وجود "امر" (دستور و فرمان دادن) در موضوع مورد بحث است. در مقام بیان علت این نوع انتخاب از سوی قرآن باید دانست که در امر به معروف و نهی از منکر، فشار و تمرکز بر معروف و منکر است یعنی بحث بر روی معرفی و توجه دادن به معروف و منکر است و نه بر امر کردن و نهی کردن!؛ زیرا مردم آن عصر (برخلاف امروز که شیوه‌های متنوع‌تری در نوع بیان و ارائه طریق و رهنمود میان‌شان برقرار است اما آنان)  زندگیِ فردی و اجتماعی‌شان با امر کردن و نهی کردن می‌گذشته، و از این رو می گوید: این امر و نهی‌هایی که به همدیگر دارید از این پس معطوف شود به معروف و منکر یعنی به کارهای عقلایی و خردپسند و یعنی جهت پیکان در امر و نهی، از توجه به خصایص جاهلی و رسوم جاهلیت و تعصبات جاهلی و جنگ‌های پیاپی قبایلی و برتری‌طلبی‌های قومی و تبعیض‌های ناروا (زن و مرد ، آزاد و برده) و قربانی کردن‌ها، به سمت توجه به امور عقلایی و انسانی و پرهیز از امور جاهلانه و خردستیز باشد. گمان نکنم با این تفسیر، همچنان گرهی در مواجهه با امر به معروف وجود داشته باشد و کسی با آن مشکل داشته باشد زیرا آن، به معنای چرخش امر کردن به آنچه که عقل آن را می پسندد و نهی کردن از چیزهایی که عقل قبیح می‌شمارد، است. آن موقع اساساً با ادبیات امر و نهیی مشکلی نداشتند و امروزه هم اگر بگوییم اوامر و نواهی باید بر مدار عقلانیت و تشخیص عقلای قوم باشد باز هم مشکلی پیش نخواهد آمد. و در نتیجه امر، چه در معنای فرمانروایی و اداره قبیله و جامعه و چه در معنای دستور و فرمان باید در توجه به امور شناخته شده‌ی عقلی (و شرعی که پیامبر می گفت) ظاهر می‌شد و در واقع امر باید از دغدغه‌های قومی و قبیله‌ای و رسوم و سننِ زشت و غیر عقلایی و غیر منبعث از تشخیص‌های درست، به دغدغه‌های قرآنی و عقلی چرخش پیدا کند.
مطابق آیات امر به معروف و نهی از منکر، مردم تا دوران خاتمیت،  امر و نهی دینی‌شان را از آسمان می‌گرفتند حال در دوران خاتمیت که هدیه جدیدی به امت داده شده می‌گوید دائماَ منتظر آسمان و وحی نباشید که امرو نهی را و احکام زندگی را از بالا توسط انبیا دریافت کنید!؛ از این پس شما باید با مراجعه به احکام عقل، زندگی خود را مدیریت کنید و شریعت زمینی وضع کنید. یعنی منبع مشروعیت تا زمان ختم نبوت برای مردم مذهبی، فقط وحی بود، از این تاریخ به بعد مطابق آیات امر به معروف لزوم توجه به منبع عقل ابلاغ شد و یعنی می‌خواهد بگوید هی منتظر ابلاغ اوامر و نواهی و احکام زندگی از سوی نبی و شریعت آسمانی نباشید و از این پس آنچه را خود، شایسته و پسندیده و درست تشخیص دادید همان را ملاک زندگی کنید. از این پس خودتان قانونگزاری کنید و امر و نهی‌های اداری و اجتماعی بر اساس تشخیص خودتان باشد.
امربه معروف و نهی از منکر دو واکنش همزمان دارد: یکی، واکنش در قِبال منبع آسمانی تشریع است و چنانکه گفتم مراد این است که امر و نهی را لازم نیست حتماً از وحی و منبع آسمانی بگیرید بلکه می‌توانید و بلکه باید از منبع زمینی یعنی با تشخیص عقول خود بگیرد. یکی دیگر، واکنش در قِبال زشتی‌های جامعه‌ی جاهلیت‌زده است و می‌گوید: از این پس امر و نهی‌تان به چیزهای شایسته و پسندیده باشد و نه به چیزهای زشت و احمقانه جاهلیت.
آخرین نکته‌ای که در توضیح "امر" باید بگویم این است که امر در زبان عربی دو معنی دارد یکی به معنای دستور دادن و فرمان دادن، یکی هم به معنای فرمانروایی کردن و امیری کردن. من احساس می‌کنم هر دو در درون آیات امربه معروف نهفته است زیرا  در آن زمان امر و نهی به معنای دستور و فرمان با دستورات حکومتی و فرمانروایی، از یک سنخ و بلکه یکی بودند زیرا با توجه به فقدان حکومت و دولت و وجود قبایل و سیستمِ بزرگتر کوچکتری در آن زمان، بنابراین آمر و ناهی در هر دو مورد (چه در روابط فردی و چه در حکومت قومی قبایلی) یکی بودند و به همین خاطر است که واژه امر در زبان عربی هم به معنای دستور و فرمان است و هم به معنای فرمانروایی و حکومت.
بنابراین از آنچه در تعریف "معروف" و تبیین "امر" گفته شد نتیجه می‌گیریم امر به معروف و نهی از منکر، یعنی بکن نکن‌ها، دستورات، فرمان‌ها و نیز فرمانروایی، سیاست و حکومت باید بر اساس ارزش‌ها و احکام عقلی و منطقی و تشخیص‌های خودِ انسان تنظیم شود.

بررسی آیات- آیات امر به معروف، با شروع ختم نبوت درصدد معرفی منبع جدید دینی یعنی عقول بشری است:
اینک با توجه به معانی لغوی یادشده و تعاریفی که ارائه شد سراغ آیات می‌رویم. در این آیات انگار قرآن درصدد معرفی منبع جدیدی برای تشریع و قانون است و انگار با آغاز ختم نبوت درصدد است که در خلاً وجود وحی، به معرفی منبع جایگزین اقدام کند. گویا میان خاتمیت و این منبع یعنی عقل انسان رابطه است. تا دیروز از چراغ بیرون با شما سخن می‌گفتیم و راه جلوی پای‌تان می‌گذاشتیم و از این پس باید با الهام از چراغ درون به این مهم نائل شوید. امام موسی کاظم به هشام می‌گوید: یا هشام إنّ لله علی الناس حجّتین حجة ظاهرة و حجة باطنة فأمّا الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة و امّا الباطنة فالعقول: خدا دو حجّت و راه ارتباطی با مردم دارد: حجت ظاهری و حجت باطنی/درونی؛ حجت ظاهری عبارت از انبیاء و رسولان و امامان است و حجت باطنی و درونی عبارت از عقل انسان است.
حال ببینیم علاوه بر تعاریف و تبیینات لغوی که از واژه‌های آیات امر به معروف و نهی از منکر کردیم، چه دلایل و نشانه‌های دیگری در تأیید ارتباط میان خاتمیت و معرفی عقل به عنوان منبع جدید خدا برای تشریع، در این آیات وجود دارد:
*مقدمتاً می‌دانیم که با ظهور پیامبر گرامی دفتر نبوت بسته شد و طبیعتاً انتظار هست که در این دین خاتم، طرحی نو افکنده شده باشد.
*تمام این آیات، مربوط به امت محمد به بعد است. گویا بشر تا آن موقع یا لیاقت نداشته یا اینکه فقط منتظر آسمان بوده.
*در تأیید نو بودنِ آن و اختصاص به دوران ختم نبوت داشتن، می‌توان به آیه 79 مائده اشاره کرد که از عدم وجود نهی از منکر در میان گذشتگان انتقاد کرده و آنان را به همین خاطر مورد لعن داود و عیسی می‌داند: لُعِن الذین کفروا من بنی‌اسرائیل علی لسان داود و عیسی ابن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون؛ کانوا لا یتناهون عن منکرٍ فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون.
*باز در تأیید نو بودن این منبع و فقدان کاربردش در میان انبیاء قبلی، می‌توان به مورد لقمان حکیم!! اشاره کرد. لقمان حکیم و خردمند بود و معلوم نیست نبی بوده باشد و اگر هم بوده وجه حکیم بودنش برجسته‌تر است و به همین خاطر به لقمان حکیم معروف شده است. او خود حکیم و خردمند بود و با اتکا به همین صفات، به فرزندش نیز سفارش می‌کند که جامعه را با ترویج عقلانیت و رشد خودِ انسان و یعنی امر به معروف اصلاح کند: یا بنیّ أقم الصلوة وأمُر بالمعروف و انهَ عن المنکر واصبر علی ما اصابک إنّ ذلک مِن عزم الأمور.
*در آیه 110 آل‌عمران اختصاصی بودنِ این موضوع به امت پیامبر تقریباً به صورت شفاف بیان شده؛ این آیه می‌گوید: شما بهترین امتی (یا امت خوبی) باشید که برای مردم ظاهر شده؛ که قرار است امر به معروف و نهی از منکر کنید: کنتم خیر امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله ولو آمن اهل الکتاب لکان خیراً لهم منهم المؤمنون و اکثرهم الفاسقون.
* رستگاری معتقدان به دین خاتم، در گرو تعیین و انتخاب گروهی متخصص برای دعوت به خیر و برای حکومت معروف! دانسته شده: ولتکن منکم اُمة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون.
*منافقان که بر خلاف باطن و برخلاف ندای پاک درونی خود عمل می‌کنند معروف و منکر را برعکس اجرا می‌کنند! امر به منکر و ضد ارزش‌ها می‌کنند و نهی از معروف و ارزش‌ها و احکام عقلی می‌کنند و چون چنین می کنند خدا را فراموش می‌کنند و خدا نیز آنها را فراموش می کند. المنافقون والمنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یقبضون أیدیهم نسوا الله فنسیهم إن المنافقین هم الفاسقون (توبه 67).
*اقدام به معروف و پرهیز دادن از منکر در آیات امر به معروف و نهی از منکر منوط به نزول آیاتی دیگر برای تعیین مصادیق معروف و منکر نشده!! زیرا خودِ عقل و خودِ انسان قرار است آن‌ها را تشخیص دهد و این خود به خوبی گویای استقلال معروف و تشخیص‌های عقل از وحی و تشریع آسمانی است.
*در اولین آیه مربوط به امر به معروف، نازل‌شده در سال دهم بعثت، رسول‌خدا شخصاً موظف گردید که در زندگی‌اش مأمور به عرف و چاره‌جویی‌های عقلایی گردد؛ زیرا دین او که قرار است پایه‌گذار اعتبار حکم عقل در تشخیص خوب و بد زندگی مؤمنانه و پایه‌گذار شریعت عقلانی باشد لازم است ابتدا خودِ او متصف به آن شود: خُذ العفو وأمُر بالعُرف و أعرض عن الجاهلین (اعراف 199).
*وجه تمایز پیروان دین خاتم با پیروان انبیای پیشین را متشکل شدن زیر پرچم امر به معروف و نهی از منکر می‌داند.
*و چنانکه در توضیح واژه‌ها آوردم در دل واژه‌ی معروف، لزوم مراجعه به خود، و اعتبار شرعی تشخیص عقل و در نتیجه پیدایش شریعت زمینی به مدد رسول باطنی نهفته است.

منبعیتِ عقل و تشخیص انسان:
دین و شریعت به معنای قانون است. این دین تا حیات پیامبر اکرم و ظهور اسلام، از آسمان و به کمک وحی تشریع و وضع می شد، از آن پس به بعد که اراده‌ی خدا به بسته شدن پنجره‌ی وحیِ تشریعی تعلق گرفت و دفتر نبوت بسته شد تقدیر بر این رقم خورد تا بشر این خلیفه‌ی حق متعال!، خود، گلیمش را از آب بیرون کشد و یعنی با مراجعه به استعدادهای بالقوه فراوانی که در درونش به ودیعه نهاده شده، دست به تولید قوانین معقول متناسب با زمان و مکان و شرایط، در کنار ثابتات دین اسلام و شرایع پیشین بزند. آیات مربوط به امر به معروف و نهی از منکر که از مختصات دین خاتم است را در همین راستا می‌توان توجیه و تفسیر کرد. بنابراین معروف در بخش اجتماعی یعنی آنچه عقلای منتخب مردم تصویب می‌کنند و موجب آرامش‌شان می‌شود. معروف یعنی قوانین و احکام و مقرراتِ انسان‌نوشت. معروف یعنی تشخیصات انسان برای زندگی بهتر. بنابراین زمینی شدن شریعت، خواستِ خدا و مطابق آیات قرآنی است. این شریعت و دینِ معروف و عرفی مطابقت کامل با دین قیّم و استواری دارد که در آیه فطرت ابلاغ شده است: فأقِم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیّم (سوره روم آیه 30) و در آن منبع دین استوار و تغییر ناپذیر و کهنه‌ناشدنی را درونی معرفی می‌کند.
وحی منبع اختصاصی دوران انبیا بود و عقل منبع دوران پس از خاتمیت. وحی و عقل دو منبع جوشانِ تشریع به شمار می‌آیند و به عبارت دیگر منابع دستیابی به حکم و خواست خدا دو تا است: وحی و عقل. اولی بیشتر در زمان انبیا کارایی داشت و دومی در زمان خاتمیت به بعد.

دلایل نوسازی شریعت توسط خودِ انسان (دلایل حجّیّتِ عقل):
اینک تأییداتی بر منبع بودن عقل و تشخیص‌های انسان می‌آورم. ما از اینکه خود انسان می‌تواند شریعت زمینی تأسیس کند نباید بترسیم چرا؟ چون:
یک- انسان خلیفه خداست: إنی جاعل فی الأرض خلیفة. حدیثی از قول پیامبر ص داریم که چه بسا بتوان آن را در همین راستا دانست: من أمر بالمعروف و نهی عن المنکر فهو خلیفة الله فی أرضه و خلیفة رسوله و خلیفة کتابه (تفسیر کشاف و تفسیر مجمع‌البیان آیه 104 آل‌عمران). این دلیل اول بر نوسازی شریعت، که انسان خلیفه خداست و نباید این سخن دستِ کم گرفته شود.
دو- از روح الهی در انسان دمیده شده: وَ نَفخت فیهَ مِن روحی. این دمیده شدن باید یک جایی خودش را نشان دهد. اگر ما واجد روح الهی هستیم پس می‌توانیم از آن برای وضع قوانین و تشریع بهره ببریم.
سوم-  لزوم اتصاف به صفات و افعال الهی. اگر خدا دین و شریعت و قانون ابلاغ می‌کند انسان نیز از این باب که باید متصف به صفات و افعال او شود واجد این قابلیت خواهد بود
چهارم- ما دارای پیامبر درونی هستیم. ما انسان‌ها به گونه‌ای خلق شده‌ایم که درون‌مان رسولی باطنی قرار دارد و از آن طریق می‌توان به خواست خدا دست یافت.
پنجم- ختم نبوت و آغاز دوره‌ی بدون نبیِ ظاهری
ششم- اگر قرار باشد ما منبع دومی برای نوسازی شریعت به نام عقل و تشخیص خود انسان نداشته باشیم در این صورت وضعیت‌مان از ماقبل ختم نبوت بدتر می‌شود؛ چرا؟ چون در دوران انبیاء قبلی نبی‌ای ظهور می‌کرد مدت‌ها می‌گذشت دین او به تحریف کشیده می‌شد و نیز مسائل جدیدی در جامعه به وجود می‌آمد و پیروان همچنان داشتند بر اساس چیزهای تحریف‌شده و یا قدیمی و کهنه عمل می‌کردند بعد پیامبر جدیدی ظهور می‌کرد، هم تحریف‌ها را اصلاح می‌کرد هم متناسب با وضعیت جدید آیاتی نازل می‌شد. حال که دفتر نبوت بسته شده اگر قرار نباشد منبع دیگری وجود داشته باشد در این صورت وضعیت ما از آن موقع بدتر خواهد بود.
هفتم- منبع بودنِ عقل در فقه هم قبول شده ولی متأسفانه هنوز بالفعل نشده است. مرحوم مطهری یک مثال در باره اعتیاد به تریاک می‌زند و اینکه در ادله نقلیه چیزی در باره حکم آن وجود ندارد و بعد می‌گوید: اما به دلائل حسی تجربی زیان‌ها و مفاسد اعتیاد به تریاک محرز شده است پس ما در اینجا با "عقل" و علم خود به یک ملاک یعنی مفسده‌ی لازم الاحتراز در زمینه تریاک دست یافته‌ایم ما به حکم اینکه می‌دانیم که چیزی که برای بشر مضر باشد و مفسده داشته باشد از نظر شرعی حرام است حکم می‌کنیم که اعتیاد به تریاک حرام است (آشنایی با علوم اسلامی، اصول فقه ص 40).
هشتم- قاعده‌ی ملازمه: کُلَما حَکمَ بِه العقل حَکمَ بِه الشرع (هرآنچه عقل به آن حکم کند شرع هم تأیید می‌کند).
نهم- احکام امضایی: احکام امضایی یعنی قوانین و احکام فقهی که در دوره جاهلیت وجود داشته و با ظهور اسلام چون خوب بوده‌اند اسلام گفته ادامه پیدا کند. با این وصف آیا مردم عصر حاضر، کم‌رشدتر از مردم عصر جاهلیت هستند که قوانین عقلایی آنها امضا بشود و قوانین عقلایی ما امضا نشود و شرعی تلقی نگردد؟.
دهم- آیه فطرت.
یازده- موضوعات بلاتکلیف و نوپدید: اینک بخش اعظم زندگی انسان‌ها فاقد عنوانی در موضوعات فقهی است مثلاً امروزه بیمه‌های مربوط به خودرو از جمله شخص ثالث نقش بسیار مهمی در زندگی دارند با این‌که حرفی از آن در شریعت آسمانی زده نشده و یا قانون بازنشستگی که اکثریت قاطع مردم، به وجود آن آرامش می‌گیرند ولی هیچ حرفی در شریعت آسمانی در باره‌اش نیست و یا اعتیاد به مواد مخدر و روانگردان و حکم آن‌ها که چنان‌که از مطهری نقل شد چیزی در این باره در منابع نقلی وجود ندارد. تازه برخی چیزها هست که حکم‌شان نسبت به فقه رسمی عوض شده مانند تشریح جسد که علم پزشکی تا حدود زیادی به آن وابسته است. و یا خرید و فروش خون که حرام است ولی الان سازمان انتقال خون داریم.
دوازده- ابلاغ آیات امر به معروف و نهی از منکر! و لزوم اقبال به اعترافات عقل و احکام آن؛ که امروز در باره‌اش توضیح دادیم.
گفتنی است امروزه با انبوه قوانین و مقرراتِ جاری و ناموجود در شریعت وحیانی، عملاً داریم بر اساس شریعت زمینی و نوسازی شریعت زندگی می‌کنیم!.
از این که وقت دوستان را بیش از زمان مقرر تضییع کردم پوزش می‌خواهم و امیدوارم توانسته باشم آنچه در ذهن داشتم را با دوستان در میان بگذارم  والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه

دو سال از نشر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر گذشت

دو سال از نشر کتاب الکترونیکی حجاب شرعی در عصر پیامبر گذشت
دو سال پیش در چنین روزی کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر (حاصل چهار سال پژوهش از 84 تا 88 و یکسال بازنویسی در پی نقد برخی دوستان و مراکز پژوهشی در سال 89) را در فضای مجازی منتشر کردم.
در این دو سال به دهها جلسه معرفی و نقد دعوت شدم و از نزدیک در جریان پرسشها ، ابهامات و خدشه ها (و البته شور فراوانی که ایجاد کرده بود) قرار گرفتم، نیز در جستجوهای اینترنتی با شماری دیگر از نقد و معرفی روبرو شدم.
به دوستان وعده کرده بودم که در دومین سال نشر کتاب یعنی امروز، پیوست کتاب، با هدف پاسخ به پرسشها ، ابهامات و خدشه ها را منتشر کنم امّا با پوزش از این دوستان، از آنجا که متوجه شدم برخی مراکز پژوهشی و گویا برخی شخصیّتهای ارجمند درصدد نقد کتاب هستند پس تصمیم گرفتم پیوست خود را به پس از انتشار این نقدها موکول کنم.
انتقادهایی که تا به حال دیده ام را عمدتاً ناشی از عظمت موضوع حجاب می دانم و نقدی که موجب تغییر برداشتم از میزان حجاب شرعی در آن عصر باشد را ندیده ام؛ البته وارد حوزه ی فتوا و نسخه پیچی برای عصر کنونی نشده ، نمی شوم و نخواهم شد.
چند نکته:
یک- سیاست اینجانب چنین بود که محتوای کتاب رسانه ای نشود به همین دلیل فقط به نشر کلیّت کتاب در قالب فایل پی دی اف ،که قابلیّت جستجو در محتوا را ندارد، بسنده کردم و در واقع این دیگران بودند که بخشهایی از محتوا را (بسته به مذاق و بررسی خود) در سایتها و مقالات شان آوردند.
دو- اینجانب تاکنون با هیچ خبرنگار و رسانه ای مصاحبه نداشته و بلکه از این امر گریزان بودم، تا مگر کتاب سیر علمی و آرام خود را در پیش گیرد و ادامه دهد.
سه- اگر مشروح جلسات نقد کتابم در دو سه مورد منتشر شده، این به تشخیص میزبان نشست بوده و نه با رضایت و هماهنگی من.
چهار- از این که تحقیقم مورد توجه شمار کثیری از فضلای حوزه (به ویژه برخی مراجع ارجمند) ، شخصیّتها ، پژوهشگران دینی ، صاحبنظران ، متخصصان علوم انسانی و جویندگان حقیقت قرار گرفته، بسیار خشنودم.
پنج- تا سه چهار سال آینده، تصمیم برای انجام پژوهش جدید ندارم.
شش- اینک برای اولین بار، پیش گفتار کتاب را (در ادامه مطلب) منتشر می کنم.
خدایا چنان کن سرانجام کار  تو خشنود باشی و ما رستگار
دوازدهم اردیبهشت 1392
امیرحسین ترکاشوند 
پرسش: آیا این پژوهش را لازم و بجا، و محتوایش را قابل توجه ارزیابی می کنید؟ و آیا می تواند دستمایه ای ولو کوچک برای بازخوانی همه جانبه ی حجاب باشد؟ (در بخش نظرات پاسخ دهید).

پیش‏گفتار

بیان مسأله، ضرورت تحقیق، سؤال اصلی
حجاب و پوشش امری است که بیشترین درگیری ذهنی و مراقبت عملی را برای مؤمنان به وجود آورده است. نقش حجاب شرعی در زندگی روزمره مسلمانان با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. ناگفته پیداست لزومِ این مراقبت در ایران، پس از استقرار نظام مبتنی بر احکام اسلامی دوچندان گردید. اهمّیّت حجاب، از جمله ناشی از ذهنیّتی است که ما مسلمانان در مورد میزان پوشیدگی مؤمنانِ صدر اسلام و به ویژه پیشوایان داریم. تصوّر اکثر مسلمانان در باره حجاب آنان معمولاً یکسان است. ما گمان می‏ کنیم که رسول‏خدا، امام‏علی و سایر صحابه دارای پوشش حدّاکثری بوده، و از آن مهم ‏تر پوششِ همسران پیامبر، حضرت فاطمه و سایر بانوانِ آن زمان را سرتاسری دانسته و چه بسا اینان را همراه با روبند و یا پنهان در پس پرده تصوّر می ‏کنیم.
حال پرسش این است که آیا به راستی آنان چنین بودند، آیا آن‏ها آن‏گونه که ما فکر می‏کنیم بوده، و میزان حجاب و پوشیدگی‏ شان مطابق با همان ذهنیّتی است که از ایشان داریم و تصویری که روزگار از آن‏ها در ذهن‏ مان حکّ کرده با واقعیّت ‏شان یکسان است؟ آیا زنان‏ شان دارای چادر، مقنعه، بلوز، مانتو، شلوار، دامن و... بوده، و مردان از شورت، شلوار، زیرپیراهن، پیراهن و... استفاده می‏ کردند؟ وجود چنین تصوّراتی ناشی از مقایسه حجاب و البسه‏ ی رایج در عصر کنونی با وضعیّت حجاب و جامه ‏های رایج در آن عصر، و نیز ناشی از مقایسه مؤمنانِ زمان خود با مؤمنان و شخصیّت‏ های آن روزگار است. امّا در پاسخ باید گفت که این‏ها همه فاقد صحّت است زیرا در آن زمان خبری از وجود "شورت، شلوار، دامن، زیرپیراهن، پیراهن، مانتو، مقنعه و چادر" نبود و علاوه بر آن حجاب در نزد پیامبر و مؤمنان صدر اسلام، در حدّی که اینک مطرح است به دین گره نخورده بود.
بنابراین می ‏بایست به بازنگری در متون دینی پرداخت تا حجاب واقعی مؤمنان عصر پیامبر ،که برگرفته از آیات الهی و ارشادات نبوی بود، را استخراج کرد تا از رهگذر آن به درستی یا نادرستیِ ذهنیّتی که از حجابِ آنان داریم برسیم و در نتیجه میزان پوشیدگی واقعی ایشان را به دست آوریم.
در این کتاب می ‏خواهم نتیجه پژوهشی که در مورد "حجاب شرعی در عصر پیامبر" انجام داده‏ ام را شرح دهم؛ هرچند ادّعای درستیِ راه طیّ شده در این مسیر را ندارم.
چنان‏که پیداست عنوان تحقیق، حجاب شرعی در "عصر پیامبر" است و چون ظرفِ تحقیق را صرفاً عصر حضرت قرار دادم بنابراین قصد ورود به حجاب عصر کنونی و احکامِ آن را ندارم ولی از آن‏جا که بخش مهمّی از پایبندی ­های ما برخاسته از ذهنیّاتی است که در باره آنان داریم پس چه بسا مطالعه تحقیق روشنگری­ هایی به همراه داشته باشد.
در کتابی که پیشِ روی شماست در باره انواع لباس و پوشاک رایج در عصر پیامبر بحثی نکرده و کاری به جنس جامه‏ ها و کیفیّت آن‏ها نداشته و فقط "حجاب شرعی" را پی­گیری کرده‏ام.
حجاب شرعی یعنی پوشش قسمت‏ هایی از جسم که نباید لخت و عریان باشد. به این قسمت ‏هایی که لازم است پوشیده بوده و نباید لخت و برهنه باشد در لسان فقهی "عورة" گویند. در برابر عورة، واژه "معاری" را داریم که اشاره به قسمت‏ هایی از اندام دارد که برهنه بودنش عادی و جایز است. تمام تلاش کتاب همین است که ابتدائاً نشان دهد مردم در ماقبل بعثت چه قسمت ‏هایی از اندام‏ شان به وسیله جامه و لباس، پوشیده و چه قسمت‏ هایی لخت و بی ‏جامه بود تا سرانجام، واکنش جامعه اسلامی و در رأس آن قرآن را در قبال آن بدست آورد. در ضمن با این‏که در مورد مردان به حدّ کافی صحبت شده ولی تمرکز بحث بیشتر بر روی زنان است.
اینک پیش از این بررسی، چکیده آراءِ متفاوت در باره اندازه‏ ی حجاب شرعیِ زنان را می ‏آورم. تفاوت رأی به قدری فاحش است که حیرت‏ آور است زیرا اندکی قائل ‏اند که حجاب شرعی زن و مرد یکسان است و در نتیجه زن کافی است که شرمگاهِ جلو و عقبِ خود را با استفاده از یک دامن کوتاه بپوشاند تا به وظیفه واجبش عمل کرده باشد. این پوششِ واجب در نبودِ دامن با قراردادن کف دست‏ها بر روی شرمگاهِ جلو و عقب ،که انسان‏ها از نمایان بودن‏ شان احساس شرم دارند، حاصل می‏ شود. گفتنی است نتیجه­ ی برابری عورة زن و مرد بر طبق گزارش دیگری عبارت از پوشش مابین ناف تا زانو برای هر دو می‏باشد.
برخی دیگر حجاب شرعی و عورة زنان را از شانه و کتف تا زانو دانسته و مابقی اندام یعنی "سر و گردن، و نیمه‏ ی پایین دست و پا" را معاری یا برهنگی‏ های مجاز می‏دانند.
عدّه‏ ای دیگر که بسیاری از فقها را تشکیل می‏ دهند قائل به لزوم پوشش تمام اندام به جز "وجه (صورت)، کفّ (از مچ دست به پائین) و قدم (از مچ پا به پائین)" هستند و برخی دیگر قدم را نیز مشمول عورة دانسته، زنان را ملزم به پوشش آن می‏ دانند.
گروهی دیگر پیدا بودن اعضاء باقی‏مانده یعنی وجه و کفّ را هم روا ندانسته، تمام اندام زن را بدون استثناء عورة و لازم‏ الستر می‏ دانند و عدّه ‏ای از میان همین گروه به این سخن بسنده نکرده و ناخن وی را نیز عورة دانسته ‏اند.
در این راستا برخی دیگر از فقها از دایره ظاهری جسم فراتر رفته صدای زن را هم عورة شمرده و بر این رأی ­اند که زنان نمی ‏بایست در برابر نامحرم سخن بگویند. شماری از همین گروه که زینتِ پنهان در آیه31 سوره نور را خلخال پای زنان و صدای آن می ‏دانند گفته ‏اند: «صدای زن عورت است زیرا وقتی صدای زنگ پای او مورد نهی باشد، صدای خود وی به طریق اُولی عورت است». نیز در بعضی اندرزها و تدابیر اخلاقی، لزوم استفاده از سنگی در دهان برای تغییر صدا در هنگام سخن گفتن با نامحرم مطرح شده است.
دستِ آخر این‏که گروهی بر این باورند که جایگاه زنان فقط در خانه است زیرا اگر بیرون از خانه آفتابی شوند در دام شیطان درآمده یا مورد طمع شیاطینِ اِنس قرار می‏ گیرند.
قشری خاصّ از افرادی که طرفدار پوشش کامل و بی کم و کاست زنان ­اند برای تائید رأی خود از احادیثی که دربردارنده کیفرهای سنگین برای خاطیان است استفاده می ‏کنند از جمله ادّعا می ‏شود که پیامبر در بیان واقعه اسراء و معراج، به امام‏ علی و حضرت فاطمه چنین گفت: در آن شبی که مرا برای سیر به سوی آسمان بردند زنانی از پیروان خود را در عذاب سختی مشاهده کردم وضعیّت ­شان را باور نمی‏ کردم آن‏گاه به خاطر شدّت عذاب آن‏ها گریستم زنی را دیدم که از موهایش آویزان شده بود بطوری‏که مغز سرش به جوش می ‏آمد... دلیل آویزان بودنِ آن زن به وسیله موی سرش این بود که آن را از مردان نمی ‏پوشاند: «... فقال: یا علی لیلة أسری بی إلی السماء رأیت نساء من نساء أمّتی فی عذاب شدید، فأنکرت شأنهنّ فبکیت لما رأیت من شدّة عذابهنّ. رأیت امرأة معلّقة بشعرها یغلی دماغ رأسها... فقال: یا بنیّتی أمّا المعلّقة بشعرها فانّها کانت لاتغطّی شعرها من الرجال».
جالب این‏که تمام قائلین مذکور، برداشتِ خود را با تفاوتی که گفته شد برخاسته از آیات قرآن، فرمایشات پیامبر و کلام و تفسیر پیشوایان مذهبی می‏ دانند.
هدف تحقیق
همان‏طور که اشاره کردم هدف اصلی تحقیق، استخراج میزان حجاب شرعی در عصر پیامبر است یعنی باید مشخّص شود که مردم مؤمن آن عصر ،پس از این‏که اسلام ظهور کرد و آیات حجاب نازل شد و رهنمودهایی از جانب رسول‏خدا صادر گردید، چه بخش‏هایی از اندام‏ شان را باید می ‏پوشانیدند، و کشفِ چه بخش‏هایی حرام شمرده نمی‏ شد. به عبارت دیگر در این تحقیق در صدد هستم تا تصوّر مسلمانان در مورد میزان حجاب شرعی زنان مؤمن آن روزگار را منطبق بر واقعیّت کنم، و در این راستا مواضع واجب ‏الستر و نواحی جایزالکشفِ آنان را تبیین نمایم.
نقطه مبنا
برای رسیدن به هدف مذکور ابتدا لازم بود حجاب رایج در عصر جاهلی را به عنوان مبنای بحث به دست می ‏آوردم تا بر پایه آن بتوانم اصلاحاتی که آیین اسلام نسبت به آن به وجود آورد را به خوبی شناسایی کنم.
روش تحقیق و منابع آن
برای دست‏یابی به هدف و مبنای یادشده اغلب به روش استقرائی، از منابع دستِ اوّل زیر بهره گرفتم:
-دلالت آیات قرآن؛ چه در جهت ترسیم اوضاع ماقبل بعثت و چه به ویژه برای شناسایی تغییراتی که منجرّ به حجاب مورد خواست شرع گردید.
-گزارشات تاریخی؛ به ویژه برای ترسیم ماقبل بعثت
-واقعیّات تاریخی؛ برای واقعی کردنِ انتظارات ‏مان از تغییرات اسلامی
-احادیث پیامبر؛ برای دریافت حجاب شرعی در عصر حضرت
-استفاده از روایات شأن نزول آیات؛ به ویژه برای پی ‏بردن به شرایط پیش از بعثت (حتّی اگر این‏گونه روایات جعلی بوده و یا ربطی به آیه نداشته باشد)
-استفاده از گزارشات صحابه
-احادیث ائمه؛ به ویژه اگر به عصر پیامبر سوق می ‏داد
-متون کهن
-دلالت معنایی واژه‏ ها و بهره‏ گیری از قوامیس لغت

ساختار تحقیق و معرّفی بخش‏ها
تحقیق را در سه بخش زیر سازمان ‏دهی کردم:
بخش اول- حجابِ پیش از اسلام و واکنش مسلمانان (پی‏گیری تحقیق از طریق احادیث و گزارشات تاریخی)
بخش دوم- در سایه قرآن (پی‏گیری تحقیق بر مبنای قرآن)
بخش سوم- مباحث فقهی (بررسی تطابق آراء فقهی با میزان حجاب شرعی در عصر پیامبر)
اینک به معرّفی هریک از این بخش‏ها می‏ پردازم:
(بخش اوّل- حجابِ پیش از اسلام، و واکنش مسلمانان): در این بخش ابتدا میزان پوشیدگی و برهنگیِ مردم در پیش از ظهور اسلام را تبیین کرده و سپس واکنش جامعه اسلامیِ نوظهور را در قبال آن، صرفاً بر اساس احادیث و روایات بیان خواهم کرد. در این بررسی­ها مشخّص خواهد شد که هم میزان برهنگی و بی ‏دقّتی در پیش از ظهور اسلام، و هم حدّ واکنش و اصلاحات جامعه اسلامی، با ذهنیّت­های کنونی ما نسبت به آن دو تفاوت فاحش دارد چرا که مردم عصر پیامبر به دلایلی که خواهم گفت توان و انگیزه­ ای برای پوششِ "شرعی و اخلاقی" نداشتند و اساساً برهنگی، فاقد زشتی و قبح امروزی بود. جامعه اسلامی نیز در رهنمودهای اصلاحی ‏اش، در مورد مردان به حدّاقلّ‏ها اکتفا کرد، و بر حدّاقلّ‏های زنان ملاحظاتی افزود، و به موازاتِ این‏که از "برهنگی ‏های ناشی از بی ‏مبالاتی" برحذر می‏ داشت همچنین از "پوشیدن جامه‏ های بلندِ توأم با تبختر" نهی می ‏کرد.
کار استخراج حجاب جاهلی بسیار سخت می‏ نمود زیرا در این باب به اثر مستقلّی دست نیافتم. برخی آثار نیز که گاه به آن پرداخته بودند معمولاً در راستای اصلیِ تحقیقم که پی ‏بردن به میزان پوشیدگی و برهنگی آنان است نبود. این کارِ سخت را سرانجام از لابلای روایات، متون کهن و قوامیس به پیش بردم. سپس تصمیم گرفتم اقدام مذکور را بر اساس "مظاهر بروز حجاب" تقسیم­ بندی کنم و ساختار بخش اوّل را پی ‏ریزی نمایم. نتیجه ‏ی آن به وجود آمدن فصول زیر، با هدف تشخیص میزان پوشیدگی و برهنگیِ مردم در برابر سایرین، در هریک از این وضعیّت‏ها بود:
فصل اوّل- در سطح اجتماع
فصل دوم- در داخل خانه
فصل سوم- در حین حجّ و طواف و نماز
فصل چهارم- وضعیّتِ خانه ‏ها
فصل پنجم- سرویس‏های بهداشتی
برهنگیِ مستمرّ بسیاری از اندام، پدیده‏ ای کاملاً رایج در سطح اجتماع بود از آن گذشته بخش دیگری از اندام که معمولاً پوشیده بود نیز گهگاه نمایان می‏ شد بطوری‏که حتی عزم جدّی در پوشاندن عورة از سوی زنان و به ویژه مردان وجود نداشت! قبح برهنگی در نزد آنان شکسته بود و به عبارت دقیق­تر، قبحی وجود نداشت که بخواهد شکسته شود.
ایشان برای پوشاندن اندام از یکی دو قطعه پارچه ‏ی نادوخته (که به إزار [لُنگ] و رداء [رودوشی] مشهورند) استفاده می‏ کردند در واقع سَتر اندام به وسیله پارچه صورت می‏ گرفت و نه لباس! پس، هم تعداد جامه ‏ای که مورد استفاده قرار می ‏دادند کم بود و هم علاوه بر آن نادوخته بود (نشانِ جامه ‏های موصوف را امروزه می ‏توان در جامه احرام حُجاج سراغ گرفت هرچند در بسیاری موارد از این نیز ضعیف ­تر بود). بنابراین پوشیدگیِ "دقیق و کامل"، هر دو مخدوش بود زیرا با جامه ‏های نادوخته نمی‏ توان انتظار دقّت، و با اندک بودنِ تعداد نمی‏ توان توقّع پوشش کامل را داشت. به دلیل همین محدودیّت‏ها، پیامبر(ص) فقط می ‏توانست از آن‏ها بخواهد که: برهنه راه نروند!، و یا مراقبِ استتار شرمگاه ‏شان باشند زیرا گاه می ‏شد که إزار و رداء از بدن ‏شان جدا می ‏شد و یا بسیار پیش می ‏آمد که مراقبتی از بروز عورة نمی ‏کردند.
پوشاک زنان نیز خیلی بهتر از مردان نبود. اینان معمولاً به جای رداء و حتّی إزار از پیراهن استفاده می‏ کردند، امّا پیراهنی کاملاً ابتدائی و نادوخته که بسیاری از اندام را هرگز در بر نمی‏گرفت و اطمینانی نیز به استتار دائمش در قبال مواضع تحت پوشش نبود. درست است که برخی از زنان جاهلی از روسری استفاده می ‏کردند امّا این استفاده لزوماً ناشی از رعایت حجاب و مرتبط با عفّت جنسی نبود بلکه ناشی از مسائل عرفی (از جمله کسب تشخّص و اعتبار، تمایز از کنیزان) یا برخاسته از شرایط اقلیمی (از جمله مهار تابش آفتاب و گرد و غبار) بود به همین خاطر بسیاری از مردان نیز همین روسری و سراندازها را به کار می ‏بردند. از آن گذشته اگر قرار بر رعایت جنبه‏ های اخلاقی و شرعی بود بی‏ شک استتار ناحیه دامن اُولی بود در حالی‏که هر دو ،چه مرد چه زن، نسبت به آن سهل ‏انگار بودند!
زنان، بسیاری از اندام‏ شان همیشه نمایان بود و آن، امری عادی بود علاوه بر آن مابقی مواضع ­شان نیز گهگاه به دلایل فوق ­الاشاره نمایان می ‏گشت. در چنین آشفته ‏بازاری جامعه اسلامی فقط توانست از آنان انتظار داشته باشد که مناطق تحت پوششِ جامه ‏ها را به خوبی حفظ کنند و از آشکارشدنِ ناحیه دامن، سینه و... جلوگیری نمایند (زیرا آنان مبتلا به پوشش‏های بی‏ ثمر و نیز دچار بی‏ مبالاتی بودند) امّا باید پذیرفت که زمینه ‏ای برای امر به پوششِ "ساق پا، ساعد و آرنج، گردن و موی سر" وجود نداشت. همین‏طور در مورد مردان نیز نمی ‏شد به سترِ بیش از کمر تا زانو حکم کرد.
شگفت ­آور آن است که ایشان در جریان اعمال حجّ به صورت عریان و برهنه‏ ی مادرزاد بر گرد کعبه طواف می ‏کردند! زیرا به قول خودشان نمی‏ خواستند در جامه‏ هایی که با آن مرتکب گناه شده‏اند به طواف بپردازند. در این امر فرقی بین زنان و مردان نبود اگرچه برخی آورده ‏اند زنان در شب به طواف می ‏پرداختند و یا اگر در روز بود در این صورت دستی بر جلو و دستی بر عقب می ‏نهادند و یا پارچه رشته ‏مانندی بر ناحیه شرمگاه آویزان می ‏کردند تا مگر از شدّت برهنگی بکاهند. در این حالت همین زنانِ اخیرالذکر شعری را زمزمه می ‏کردند و طیّ آن از سایرین می ‏خواستند به فرج و شرمگاه ‏شان ،که همه یا بخشی از آن نمایان بود ننگرند: الیوم یبدو بعضه أو کله / و ما بدا منه فلاأحلّه. گفتنی است یکی از همین زنان که گویا سراینده ‏ی بیت مذکور است تا مرز همسری پیامبر پیش رفت. امّا واکنش جامعه اسلامی در قبال این پدیده در سال نهم هجری شکل گرفت و بر آن اساس از طواف عریان نهی شد و پوشاندن عورة (ناحیهA دامن) لازم شمرده شد.
در حالی‏که امروزه تفکیک صفوف مردان و زنانِ نمازگزار امری مسلّم و بدیهی می ‏نماید امّا باید دانست که علّت اوّلیه‏ ی جداسازی آنان از یکدیگر، به وجود دامن‏ های کوتاهِ برخی از نمازگزاران در حیات پیامبر برمی‏گشت. بر این اساس پیامبر(ص) برای دیده نشدن عورةِ یکدیگر توسّط جنس مخالف، تدابیر و رهنمودهائی شامل "عقب‏تر بُردن صفوف زنان نسبت به مردان، عدم نگاه زنان به مردانِ سجده کننده، و دیرتر برخاستنِ زنان از سجده نسبت به مردانِ جلوتر از خود" اتّخاذ کرد تا بر تبعات منفی ناشی از کوتاهی دامن‏ها که عمدتاً در خم و راست شدنِ سجده رخ می ‏نمود غلبه گردد. گفتنی است علیرغم این‏که بعدها کاستی‏های جامه ­ی مردم برطرف گردید امّا غافل از فلسفه­ ی اوامر پیامبر، نمازگزاران کماکان نماز را با مرزبندی صفوف انجام می ‏دادند.
مطلب دیگر در مورد وضعیّت خانه‏ ها از حیث میزان استتارش برای حاضرانِ در آن است. در این رابطه اوّلاً باید دانست که ساخت خانه در مکّه دارای سابقه چندانی نبود زیرا به دلایل مذهبی از ساخت خانه استقبال نمی ‏شد امّا سپس که به خانه ‏سازی روی آوردند، هم از دربِ محافظ خبری نبود (و در نتیجه درون خانه را به راحتی می‏شد دید) هم خانه ‏ها در یک اتاق خلاصه می‏ شد (و لذا جای محفوظی برای هیچ‏کس وجود نداشت) و هم میهمانان به صورت سرزده به درون خانه‏ ها وارد می‏ شدند. این در حالی بود که برهنگیِ افراد حاضر در خانه ‏های موصوف، بسیار بیش از بیرون خانه بود چرا که به محض ورود به خانه به راحتی پارچه ‏های نادوخته را از پیکر جدا می ‏ساختند. جامعه اسلامی با آگاهی از این واقعیّات، صرفاً خواهان کسب اجازه در پیش از ورود به خانه ‏ها، و نگاه نینداختن به درون منازل شد. گفتنی است این حکایتِ دارندگان خانه بود و إلا چادرنشین­ها و بی‏خانمان‏ها که در آن روزگار کم نیز نبودند توضیحِ حجاب ­شان ناگفته پیداست.
موضوع دیگر وضعیّت گرمابه و دستشوئی است. آیا آنان دارای حمّام بودند؟ اگر نه، پس آیا در مکان‏ های باز به استحمام می ‏پرداختند؟ روایات متعددّی از پیامبر وجود دارد که زنان را کلاً از ورود به حمّام نهی کرده، ولی ورود مردان را مشروط به استفاده از لُنگ روا دانسته است. محدّثان این روایات را ساختگی می ‏دانند زیرا بر این باورند که "در آن زمان حمّام وجود نداشته است". با این‏حال اگر روایات مذکور ساختگی نباشد در این صورت حاکی از وجود حمّام ‏های مختلط در آن زمان است زیرا اگر حمّام‏ ها جداگانه بود در این صورت همان جواز مشروط برای مردان را، برای ورود زنان به حمّام ‏های زنانه نیز می ‏شد صادر کرد. به هر حال یکی از واقعیّات جاری، استحمام در مکان‏ های ناپوشیده بود که در این رابطه رسول‏خدا(ص) خواهان ستر عورة در این حین شد.
نیز باید دانست که آنان فاقد بیت‏ الخلا و دستشوئیِ پوشیده بودند پس برای قضای‏حاجت به مکان‏ هائی دورتر می ‏رفتند تا ضمن رعایتِ حدّاقلّی از استتار، همچنین از بوی نامطبوع در امان بمانند. آن‏ها در حین قضای‏حاجت، گاه در کنار هم قرار می‏ گرفتند و به صحبت می‏ پرداختند. به همین خاطر پیامبر از آنان خواست که دو نفری به آن محلّ نروند و در آن حین به عورة یکدیگر ننگرند و با هم صحبت نکنند. حضرت از زنانی که ایمان آوردند پیمان گرفت که در خَلا، کنار مردان ننشینند! گفتنی است بحث فقهی ستر عورة در حین تخلّی، بجا مانده از این پیشینه­ ی واقعی است.
چنان‏که ملاحظه شد برهنگی در هریک از مظاهرش نمودِ غلیظی داشت. جامعه اسلامی نیز متناسب با این وضعیّتِ وخیم، واکنش­ هائی اصلاحی نشان داد. البته باید دقّت داشت که هم میزان برهنگی­ جاهلی بسیار بود و هم واکنش جامعه اسلامی، کم‏تر از توقّع امروزیِ ما.
گفتنی است در انتهای بخش، وضعیّت شخص پیامبر را نسبت به هریک از مظاهر فوق سنجیدم (و نیز در باره پوشش امام ‏علی و حضرت فاطمه توضیخاتی دادم) که به روشنی گویای کم‏تر بودن پوشیدگی آن‏ها در مقایسه با پوشش مؤمنان و متدیّنان کنونی، و البتّه بهتر از پوشش رایج در عصر جاهلی است. توضیحاتی که در باره حجاب رسولان و پیشوایان آورده‏ ام به وضوح حاکی از کم‏تر بودنِ حسّاسیّت آن‏ها، نسبت به حسّاسیّت متشرّعانی است که قرن‏ها پس از آنان پا به عرصه گذارده‏ اند.
(بخش دوم- در سایه قرآن): در این بخش ابتدا میزان پوشیدگی و برهنگی در ماقبل بعثت را به کمک آیات قرآن استخراج می ‏کنم سپس ارشادات، اوامر، نواهی و اصلاحاتی که قرآن در قبال وضعیّت رایج، خواهان آن شد را می‏ آورم و در این راستا تک تکِ آیات قرآن را مفصّل بررسی خواهم کرد. نتیجه بررسی‏های این بخش، چه در مورد شناساندن وضعیّتِ پیش از وحی و چه در مورد رهنمودهای صادره، فاصله عمیق بین "تصوّرات ما" با "واقعیّات و رهنمودها" را نشان می ‏دهد.
این بخش حاوی شش فصل زیر است:
فصل1- ترسیم حجابِ پیش از اسلام به کمک قرآن
فصل2- آیات استیذان (سامان ­دهی ورود به خانه ‏ها)
فصل3- سوره اعراف (پوشیدن شرمگاه)
فصل4- سوره احزاب (زنان پیامبر، و شرایط و مواقع خاصّ)
فصل5- سوره نور (توضیح پوشش)
فصل6- هدف قرآن از حجاب و پوشش
در فصل اوّل، چنان‏که از نامش پیداست تلاش کردم تا در اقدامی نوین حجاب رایج در پیش از ظهور اسلام را به کمک خودِ آیات استخراج کنم زیرا به این نتیجه رسیدم که از خلال رهنمودهای قرآن می‏توان شرایط پیش از نزول آیه را به دست آورد. در مبحث اوّلِ فصل، از معضلات و محدودیّت ‏هایی (شامل: فقرِ لباس، گرسنگی، معضل سرپناه، تشنگی و معضل آب، گرمای شدید، روابط جنسی افسار گسیخته) که در آیات قرآن آمده است نام بردم تا بدین وسیله انتظارمان را از میزان تغییرات و اصلاحاتِ ابلاغی قرآن، متناسب با واقعیّات کنیم. در واقع آنان مبتلا به معضلات و محدودیّت‏ هایی بودند که اساساً نوبت به درخواستِ حجاب­ های معهود در ذهن ما نمی ‏رسید و به عبارت دیگر زمینه چنان خواست ‏هایی فراهم نبود (احکام قرآن برای پیاده شدن است و نه تعطیل ماندن). علاوه بر معضلات مذکور، مشکلی که مستقیماً به موضوع تحقیق مربوط می‏شود معضل "ویژگی­های البسه­ ی" رایج در آن زمان است که به کمک قرآن، اوّلاً ثابت کردم نادوخته و خیّاطی نشده بود (و نه همچون اعصار بعدی به صورت لباس‏های معیّن) ثانیاً کم ‏تعداد بود و ثالثاً  به خوبی ساتر و پوشا نبود. در مبحث دوم همین فصل همانند بخش اوّلِ تحقیق، به بررسی مظاهر و نمودهای حجاب پرداختم و در نتیجه به کمک قرآن، هم میزان حجاب و استتار در موارد زیر را در عصر جاهلی استخراج کردم و هم تغییرات درخواستی قرآن را آوردم: «در سطح اجتماع، درون خانه‏ ها، هنگام حجّ و نیایش، وضعیّت خانه‏ ها، وضعیّت سرویس‏های بهداشتی». آن‏چه از بررسی کلّی آیات به دست می‏آید مبیّن ضعف فوق ­العاده حجاب در آن روزگار است بطوری‏که چند جا به اشارت یا صراحت خواستار پوشاندن "شرمگاه" (چه توسط مردان چه زنان) شده است (چیزی که اینک در میان مؤمنان زمینه‏ ای برای طرح آن نمی‏ باشد و کاملاً پیش پا افتاده است). همین مورد می‏ تواند گویای آن باشد که خواستِ سایر آیات را نیز می‏باید متعادل ‏تر و متناسب ­تر دانست و نه حاکی از پوششِ بخش ‏هایی از جسم که با شرمگاه و دامن فاصله بسیاری دارد و هیچ ترتیب منطقی بین آن‏ها وجود ندارد!
در آغاز بررسی آیات، ابتدا به آیات استیذان پرداختم. این آیات مربوط به لزوم کسب اجازه، پیش از ورود به درون خانه دیگران است. آیات این فصل در عین حال گویای فقدان درب و لنگه‏ ی در بر دروازه‏ ی خانه آنان است. در واقع لزوم استیذان و کسب اجازه، ناشی از عدم وجود همین درب ­های محافظ بود؛ و جالب ‏تر این‏که ابن‏ عباس معتقد است: "پس از گشایش در امور مردم و نصب پرده­ ی! محافظ بر ورودیِ خانه‏ ها، موضوعیّت عمل به آیات استیذان از بین رفت". آیات همچنین نشان می‏دهد که مردم سرزده و ناغافل وارد خانه دیگران می‏ شدند. این ورودِ ناغافل حتّی در مورد خانه همسران پیامبر نیز وجود داشت که خود گویای نامحفوظ بودن منازل پیامبر نیز هست. قرآن در قبال واقعیّات مذکور (فقدان درب و ساتر، ورود ناغافل) قرار نبود درب و پیکر برای نصب بر دروازه خانه ‏ها نازل کند پس فقط خواست که سرزده وارد منازل یکدیگر نشوند و به ویژه خواهان رعایتِ این امر در مورد خانه رسول‏خدا شد. بی‏ شکّ یکی از فلسفه‏ های اصلی استیذان و اذن دخول، به برهنگی افراد حاضر در خانه بر می‏گشت.
در فصل سوم به بررسی آیات مربوطه در سوره اعراف پرداختم که شامل سه دسته است. اگر برداشت مشهور در باره آن‏ها را ملاک قرار دهیم چیزی بیش از توصیه اکید به ستر شرمگاه به دست نمی ‏آید: اوّلین دسته از این آیات، به پوشش شرمگاهِ آدم و حوا (آیات19 تا 25) دومین گروه به پوشش شرمگاه همه آدمیان (آیات26 تا 28) و سومین دسته بر طبق رأی مفسّران و فقها به پوشش شرمگاه و دامن طواف­ کنندگان (آیات31 تا 33) پرداخته است. گویند مورد اخیر در واکنش به طواف عریان صادر شده است. بنابراین قرآن با نزول سه مجموعه مذکور ،که ناشی از بی ‏مبالاتی مردم در پوشاندن شرمگاه‏ شان بود، خواهان دقّت در محافظت از آن شد! امّا باید دانست که این آیات، به ویژه دسته اوّل و دوم، دارای تفاسیر دیگری هست که مهمّ و نزدیک به صحّت بوده و از قضا ارتباطی به بحث حجاب شرعی (ولو در حدّ استتار شرمگاه) ندارد. این تفاسیر مشروحاً در متن آمده است.
در فصل چهارم، آیات مربوطه در سوره احزاب را مورد بررسی قرار دادم که عمدتاً مربوط به همسران پیامبر بوده و شامل سه آیه است: 1- آیه عدم تبرّج (33) 2- آیه حجاب [حجاب در این‏جا به معنای پرده] (53) 3- آیه جلباب و پوشاک (59). جمع کثیری با اتّکا به تفسیرشان از آیه تبرّج و به ویژه آیه حجاب و پرده، به لزوم پرده ‏نشینی زنان پیامبر رسیده‏اند و اندکی از همین‏ها، آن را تبَعاً نافذ در مورد همه زنان دانسته‏ اند. در متن تحقیق به حدّ کافی در بارهA نادرستی استنباط پرده ‏نشینی سخن گفته‏ ام، ذهنیّت رایج را به نقد کشیده ‏ام و از غفلت ‏های نابخشودنی در تشخیص نادرستِ مخاطب آیه صحبت کرده ‏ام از جمله آورده ‏ام که در آیه­ ی مشهور به حجاب و پرده، این مردان ­اند که مورد خطاب آیه و مأمور به ایستادن در پشت پرده ورودی خانه و عدم ورود ناغافل به درون خانه همسران پیامبرند و نه زنان حضرت (یا ایّهاالّذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النبیّ... فسئلوهنّ من وراء حجاب). در باره آیه جلباب، از احتمالات مختلف پیرامون مورد شناسائی (أن یعرفن)، اقدام مورد انتظار آیه (یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ) و نیز وابستگی حکم آیه به مطلب مندرج در خودِ آیه (فلایؤذین) سخن گفته‏ ام.
در فصل پنجم، آیات مربوطه در سوره نور را در سه عنوان بررسی کردم: 1- آیات غضّ بصر و حفظ فرج (30 و ابتدای 31). حفظ فرج، یا بنا به قول مشهور دالّ بر پوشاندن فرج و دامن است که در این صورت غضّ بصر نیز به قرینه آن حاکی از دیده ندوختن به فرج و دامن دیگران است چنان‏که امام‏ علی نیز قائل به همین است. این تفسیر پرده از اوج برهنگی بر می­دارد زیرا گویای آن است که زنان و مردان در پوشاندن فرج نیز بی‏ مبالات بودند. و یا مراد از حفظ فرج، عدم زنا و رعایت پاکدامنی جنسی است که با این فرض غضّ بصر می ‏تواند تعبیر دیگری از همان معنا باشد. این تفسیر اگرچه ربط مستقیمی به حجاب ندارد امّا به خوبی حکایت از وجود معضلاتی به مراتب شدیدتر از حجاب دارد. 2- لایبدین زینتهنّ إلّا ماظهر منها (آیهA 31). این آیه که آن را تحت عنوان "پوشاندن برهنگی ‏های نامتعارف" معرّفی کرده ‏ام نَفَس ‏گیرترین آیه قرآن در باره پوشش و حجاب شرعی است به همین خاطر بسیار در باره‏ اش توضیح تخصّصی داده ‏ام. کار، وقتی پیچیده ­تر می‏ شود که برخی فقها یکی از جملات آیه (ولیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ) را دالّ بر پوشاندن موی سر دانسته‏ اند؛ این در حالی است که هیچ‏یک از آن‏ها تا دو قرن پیش چنین استنباطی از این عبارت نداشته است از آن گذشته، قبولِ این برداشت سبب ناهماهنگی در ترتیب محتوائی آیه خواهد شد. 3- وضع ثیاب، یا جواز رفع حجاب برای برخی زنان (آیه 60).
در آخرین فصل، هدف قرآن از رعایت حجاب و پوشش را توضیح داده‏ام. در این راستا از صراحت‏ ها، اشارت ‏ها و لابلای آیات، سه هدف زیر را استخراج نمودم: اوّل- نگهداری از گرما و سرما. دوم- تکمیل زیبائی آفرینش. سوم- صیانت جنسی، و اعلام پرهیز از آلودگی.
هدف سوم می ‏تواند گویای آن باشد که پوشش درخواستی قرآن به خودی خود هدف نبوده بلکه اوّلاً در جهت کنترل مردان پرهوسِ آن دیار و ثانیاً برای این بود که زنانِ ایمان آورده (که تجربه زندگی در دوره آلوده‏ زده ی جاهلی را داشتند) با بهبود حجاب‏ شان عملاً اعلام کنند که از فساد دوری گزیده ‏اند.
(بخش سوم- مباحث فقهی): در این بخش با جستجو در متون مربوطه به سنجش آراء فقهی، و استخراج رأیی که بتواند حجاب شرعی در عصر پیامبر را ترسیم کند و مؤیّد نتایجِ دو بخش قبلی باشد پرداختم. در این رابطه رأی مطابق ،که مؤیّد یافته ‏های کتاب است، را شناسایی کردم تا ثابت شود که ادّعاهای کتاب دارای پایگاه فقهی نیز می ‏باشد در این راستا تلاش کردم با شناسائی نقاط انحراف ،که به تدریج رخ داده است، هرچه بیشتر به فقه جاری در حیات پیامبر نزدیک شویم.
آراء و عناوینِ مورد بررسی در بخش از این قرار است:
فصل1- رأی مشهور و غیرمطابق: پوشاندن همه‏ ی اندام مگر وجه و کفّین
فصل2- رأی مطابق و غیرمشهور: پوشاندن تنه، ران و بازو
فصل3- رأی حدّاقلّی و اضطرار: ستر عورتین (یا ناف تا زانو)
فصل4- علل تغلیظ آراء
در فصل اوّل، دو رکن رأی مشهور یعنی عورة شمردن زنان، و استثناء صِرف وجه و کفّین را به نقد کشیدم و نشان دادم که هر دو رکن، مبتنی بر روایاتی ساختگی است؛ و از آن گذشته این رأی با واقعیّات عصر پیامبر سازگار نبوده و در نتیجه نمی ‏تواند مطابق با میزان حجاب شرعی در آن عصر باشد.
در فصل دوم توضیح دادم که اوّلاً علاوه بر وجه و کفّین، همچنین قدمین نیز مطابق رأی اکثر فقهای ما واجب ‏الستر نمی ‏باشد. ثانیاً توضیح دادم که گردن و موی سر نیز از شمول وجوب خارج است. در این رابطه نام اوّلین فقیهی که بحث مو را وارد فقه شیعی کرد آوردم همچنین روایات متعدّد جواز کشف مو را ذکر کردم، کارکرد عرفی و نه شرعیِ روسری را عنوان نموده، و از شواهد انطباق روسری بر عمامه و پیچه سخن گفتم! ثالثاً و رابعاً روایات، شواهد و استدلالات را مستند سخن قرار داده و حرام نبودن پیداییِ ساعد و ساق را بیان کردم. دستِ آخر توضیحات مکمّلی از ائمه، برخی فقها، و شواهد تاریخی بر جواز کشف مواضع مذکور آوردم. حرام نبودن کشف وجه، کفّ، مو، گردن، ساعد، قدم و ساق، مطابقت با احکام جاری در صدر اسلام دارد.
در فصل سوم با بحثی مفصّل اقدام به توجیه رأی ابن‏ جنید اسکافی مبنی بر تساوی عورة زن و مرد کردم و سپس به روایتی از امام صادق (که قابل استشهاد برای آن بود) و پس از آن به دو کلام گویای رسول‏خدا (مبنی بر برابری عورة زن و مرد، و تعیین عورة به ناحیه مابین ناف تا زانو) استناد کردم. آن‏گاه به ردیابی رأی اسکافی در قرآن پرداختم. در انتهای فصل تلاش کردم تا میان رأی مطابق و حدّاقلّی، تلفیق ایجاد کنم و هریک از آن‏ها را مربوط به ظرفی از ظروف مکانی بدانم.
با این‏که مطابق مطالب قبلی کتاب، حجاب شرعی در عصر پیامبر کم‏تر، ناچیزتر و ساده ­تر از اعصار بعدی بود، پس چرا تصوّرمان در مورد آن‏ها حاکی از حجابی بسیار بیشتر و غلیظ‏ تر است. در فصل چهارم به پاسخ در این باره پرداختم. به عبارت دیگر پس از آن‏که به آراء ناشنیده و در عین حال قابلِ باوری برخوردیم که حاکی از نادرست بودن "تصوّر ما از حجاب مؤمنان عصر پیامبر" و نادرستیِ "انحصار مواضع جایزالکشف به وجه و کفّین" است، در این فصل تلاش کردم تا عللی که باعث شکل‏ گیری حجاب شرعی و افزایش آن گردید و دید ما نسبت به عصر حضرت را تغییر داد شناسائی نموده و سپس به نقد هریک از آن‏ها اقدام کنم. در این رابطه هجده علّت زیر را شناسائی کردم:
1-    تأثیر احکام کتب مقدّس پیشین
2-    نادیده گرفتن شأن نزول وحی و واقعیّات عصر پیامبر
3-    داستان ستر عورة آدم و حوا
4-    روایتِ عورة المؤمن علی المؤمن حرام
5-    روایتِ المرأة عورة (عورة شمردن زنان)
6-    تفسیر إلا ماظهرمنها به صِرف وجه و کفّین
7-    تصوّر پرده ‏نشینی زنان پیامبر و حضرت فاطمه
8-    شخصیّت عمر بن ‏خطاب
9- احادیث نهی از نگاه
10- احادیث نهی از ورود به حمّام
11- احادیث نهی از طواف عریان
12- احادیث نهی از خلوت
13- تصوّر "تشریع" روسری
14- تبدیل حجاب عرفی و اعتباری به حجاب شرعی
15- خارج ساختن زنان از خطاب‏ های مطلق
16- گره زدن تدیّن، اخلاق و حیاء به پوشش و حجاب
17- افزایش حسّاسیّت ‏های فقهی به موازات افزایش پوشاک
18- دگرگونی معنای واژه‏ ها و عبارات

توضیح
کتاب "حجاب شرعی در عصر پیامبر" حاصل تحقیقی است که از مهر84 آغاز و در مرداد 88 به پایان رسید و تکمیل آن تا نیمه 89 ادامه یافت. این کتاب با رویکردی انتقادی نسبت به ذهنیّت رایج و آراء منتجّ از آن به نگارش درآمده و از آن گذشته بیشتر در پی رصد کردنِ آراء ناپرداخته می ‏باشد و در نتیجه، پردازش آراء مشهور را می ‏بایست در کتب دیگر دنبال کرد هرچند این سخن به معنای فراغتِ کتاب از این آراء نیست. هنگام مطالعه باید ذهن را از ویژگی‏ های حجاب کنونی ،به دلیل تفاوت فاحش آن با حجاب عصر پیامبر، خالی کرد تا قدری از سخت ‏باور بودن مطالب نامأنوس کاسته گردد. پیشنهاد می ‏شود پیش از مطالعه کتاب، ابتدا فهرست آن ولو اجمالاً مرور شود.
گفتنی است در ارجاعات پاورقی، اگر نقلی دارای چند منبع باشد در این حال چنان‏چه هیچ اختلافی با هم نداشته باشند مابین­ شان از علامت ، و اگر اندک اختلاف لفظی داشته باشند از + و هنگامی که صرفاً متحدالمعنا باشند از + ر.ک استفاده می‏ کنم. عباراتی که هنگام نقل قول‏های فارسی در داخل [...] گذارده ‏ام توضیح خودم است مگر در مورد ترجمه‏ های قرآن مرحوم محمدمهدی فولادوند که از خودش می‏ باشد. نقل­ها را درون «...» و گاه (...) گذارده‏ ام و در انتهای هر نقل به آدرس آن در پاورقی ارجاع شده است. ترجمه عبارات عربی را معمولاً پس از متن اصلی و درون (...) جای داده‏ ام.
گفتنی است این تحقیق اوّلین اثر از مجموعه "بازنگری در متون دینی" است که عرضه می‏ شود. اگر مجال پیش آید بنا دارم در دومین تحقیق، به "بررسی وجود کیفرهای سخت" شامل (سنگسار زانی، اعدام مرتدّ، قصاص عضو، و بریدنِ دست و پا) بپردازم و بر شرعی بودن یا نبودنِ هر یک، و به عبارت دیگر از وقوع یا عدم وقوع ‏شان در زمان پیامبر آگاهی پیدا کنم.

۱۳۹۱ آذر ۱, چهارشنبه

نسخ سنگسار توسط اسلام

دانلود کتاب نسخ سنگسار توسّط اسلام  پی دی اف
 مراحل تحقیق دومم با موضوع سنگسار را پس از یک و نیم سال زمان مفید به پایان رساندم و به نسخ سنگسار توسط اسلام رسیدم. همین نتیجه را عنوان کتابم قرار دادم. نسخ سنگسار توسط اسلام، یعنی اسلام با ظهورش این مجازات موجود در مکاتب قبلی را در آیین خود بی اعتبار کرد! این تحقیق در حدّ خودش میتواند روحیه ای تازه به مسلمانان و به ویژه شیعیان سرزمینم ایران ببخشد.
(در انتهای پیش گفتار می توان کتاب را دانلود کرد)
پیش گفتار                             بسم الله الرحمن الرحیم
در این کتاب می‏خواهم نتیجه تحقیقم در مورد "موضع اسلام نسبت به کیفر سنگسار" را برای شما خواننده دین‏ باور توضیح دهم تا ببینیم اسلام پس از ظهورش در قبال این حکم ،که در میان اهل کتاب و چه بسا برخی مشرکانِ بَدَوی وجود داشت، چه موضعی اتّخاذ کرد؟
مقدّمتاً باید دانست محقّقان در باره نسبت سنگسار با شرع اسلام، پنج نظریّه دارند:
شرعیِ مطلق / شرعی مشروط / شرعی موقّت / نیمه ‏شرعی / غیر شرعی.
اینک شرح کوتاهی در باره هر یک می‏دهم:
1- شرعیِ مطلق: رأی مشهور فقها حاکی از شرعی ‏بودنِ سنگسار است. از آن گذشته ایشان سنگسار را، نه حکمی موقّت و خاصِّ صدر اسلام می‏دانند و نه اجرایش را متوقّف به حضور پیغمبر(ص) و معصوم می‏کنند؛ امّا علیرغمِ اعتقاد به این حکمِ سخت، چنان شرط‏هایی برای احرازش می‏آورند که وقوع آن را تقریباً ممتنع می‏کند زیرا سنگسار را فقط سزای آن دسته از افراد متأهّلی می‏دانند که شرایط زیر را داشته باشند:
الف- امکان دسترسیِ جنسی به همسر، در هر صبح و شام برای‏شان فراهم باشد؛ بنابراین اگر مردی به سفر ،ولو سفری دو سه روزه، رَوَد و خودش در سفر و زنش در حَضَر مرتکب زنا شوند در این صورت هیچ‏یک از این زن و شوهر را سنگسار نمی‏کنند زیرا در وقتِ زنا، به همسرشان دسترسی نداشته‏ اند.
ب- یا باید چهار فرد عادل به رأی ‏العین، جزءِ ناگفتنیِ تماس جنسی را کالمیل فی المکحله (همچو میل در سرمه ‏دان) ببینند و هویّت هر دو طرف را نیز شناسایی کنند و یا این‏که زانی، خودش چهار نوبت نزد قاضی رَوَد و به خطایش اقرار کند. کار وقتی پیچیده ‏تر می‏شود که شخص مسلمان، از نظر فقهی مجاز نیست به عورة دیگری نگاه بدوزد با این حساب معلوم نیست شاهد چگونه می‏تواند گواهیِ کالمیل فی المکحله دهد ؛ نیز فرد معترف، اوّلاً اجباری به حضور در نزد قاضی ندارد و همین‏که از عملش پشیمان شود و توبه نماید کفایت می‏کند و ثانیاً قاضی باید در هنگام اقرارِ اول، به گونه‏ ای با معترف برخورد کند که وی را از ادامه مراجعات بعدی (و اعترافات دوم تا چهارم) پشیمان و به صِرف توبه ترغیب نماید.
به همین دلایل است که قائلین به این رأی، در اجرا آن را تقریباً ممتنع‏ الوقوع می‏دانند.
2- شرعیِ مشروط (معلّق): دیگر رأی مشهور در میان فقهای شیعه، این است که با وجود شرعی ‏بودنِ حکم سنگسار و اعتبار دائمی‏ اش، امّا در عین حال اجرای آن مشروط به حضور معصوم است و چون اینک در عصر عدم حضور معصوم هستیم پس این حکم و اجرایش تا ظهور امام دوازدهم به حال تعلیق درآمده است.
برخی، علّت توقّف حکم در زمان غیبتِ معصوم را ناشی از این می‏دانند که در چنین شرایطی، بسترهای لازم و کافی برای یک زندگی سالم و متعالی و نیز امکان رشد و آگاهی به نحو مطلوبِ اسلام برای بشریّت فراهم نیست و در نتیجه نمی‏توان احکام اسلام (و از جمله سنگسار) را بدلیل ناهمخوانیِ اوضاع با استانداردهای اسلامی اجرا کرد زیرا مدیریت ناصحیح جامعه نیز در بروز خطا سهیم است؛ امّا اگر معصوم حضور داشته باشد در این صورت زمینه‏ ها و مقتضیات یک زندگی سالم ، مرفّه و معنوی را آماده‏ سازی می‏کند و چنان‏چه کسی در آن شرایط مرتکب زنای محصنه شود، از آن‏جا که حجّت (با ایجاد بسترهای لازم) بر او تمام گشته بنابراین می‏توان وی را ،البته با اثبات شرایط مصرّح در کلام معصومین، سنگسار کرد. به عبارت دیگر اجرای حکم سنگسار، سزایِ کسی است که در طول حیاتش از مواهب مدیریت معصوم در عرصه زندگی بهره‏ مند بوده باشد.
3- شرعیِ موقّت (غیر دائم): برخی محقّقان، حکم سنگسار (و بعضاً دیگر احکام کیفری) را نه حکمی ثابت و دائم، بلکه موقّت و مربوط به برهه صدر اسلام با ویژگی‏های خاصِّ آن دوران ،به ویژه وجود طبع‏ های خشن، می‏دانند؛ و اینک که چهره بشریّت از حیث اخلاقی و انسانی متحوّل و متعالی‏تر شده را، سازگار با آن حکم نمی‏دانند؛ به عبارت دیگر امروز آن ظرف و شرایطی که در عصر پیامبر موجب انشاء حکم سنگسار گردید (از جمله عادی بودنِ مجازات‏های سخت و خشن) از میان رفته و در نتیجه به دلیل از دست رفتنِ مؤلفه ‏های موجود در ظرف و موضوع، شرایط تنفیذ و تسرّیِ سنگسار به عصر کنونی موضوعاً وجود ندارد. بر این اساس کیفر سنگسار از ابتدا حکمی محدود به عصر پیامبر (و اعصار مشابه) و متناسب با طبع خشونت‏ ورزِ آن روزگار بوده و نه طبیعت‏های درداندیش و ملایم کنونی.
4- نیمه‏ شرعی: برخی نیز معتقدند گرچه اصل رجم یک حکم شرعیِ مطلق است امّا در عین حال بنا به توضیح و تعریفی که در باره آن در کلام معصومین وجود دارد تنها می‏توان نیمی از تعریف مشهور کنونی‏ اش را شرعی دانست ولی نیمی دیگر که دالّ بر مرگبار بودنِ رجم (و حتّی شدید الجراحه بودنش) است مطابقت با شرع ندارد.
رجم در این دیدگاهِ فقهی، صرفاً تنبیه و ابراز تنفّری رسمی است که طبیعتاً (بنا به روایات وارده) می‏بایست اجرایش محدود به استفاده از سنگ‏های ریز (ریگ) و بدون اصابت به جاهای حسّاس (سر ، صورت ، دامن و...) باشد و [پس از دقایقی] با صدق مفهوم رجم پایان می‏پذیرد.
5- غیر شرعی: و امّا برخی از فقهای معاصر معتقدند چنین حکمی اساساً تشریع نگردیده است. ایشان معمولاً این حکم را مربوط به اردوگاه یهودیّت (و بعضاً ناشی از سیاست عمر بن‏ خطاب) می‏دانند که در جامعه اسلامی نفوذ یافت. اینان معتقدند کیفر متأهلان را به خوبی می‏توان در قرآن پیدا کرد و با این وجود دیگر نیازی به مراجعه به سایر ادلّه نیست و چون قرآن هرگز کیفر رجم و سنگسار را مطرح نکرده، بنابراین آن را حکمی غیر شرعی می‏دانند.
در این دیدگاه، روایات سنگسار به دو دلیلِ اصلی رد می‏شود: اوّل به دلیل تعارض با قرآن؛ زیرا چنان‏که گفته شد قرآن خود، ناطق به کیفر زنای محصنه بوده و آن، چیزی غیر از سنگسار است. دوم با تضعیف روایات کلیدی، که طبیعتاً اعتبار استناد را از دست می‏دهد. 
و اینک ششمین نظریّه؛
                                        نسخ سنگسار توسّط اسلام
سنگسار یعنی قتل زانی به وسیله پرتاب پیاپیِ سنگ به وی ؛ نسخ یعنی لغو اعتبار حکمی که پیش‏تر وجود داشته؛ بر این اساس در نظریه "نسخ سنگسار توسّط اسلام" می‏خواهم توضیح دهم که نه تنها چنین حکمی در اسلام تشریع و حتّی امضا نشده! بلکه اسلام پس از ظهورش این حکم موجود در نزد اهل کتاب را مورد نسخ قرار داد و آن را بی‏ اعتبار شمرد!!
چه نظریّه شگف ‏انگیزی!؛ تا به حال گمان می‏رفت که سنگسار حکمی اسلامی است امّا اینک نظریّه ‏ای عنوان می‏شود که 180 درجه (و بلکه بیش‏تر) مخالفِ آن است زیرا می‏گوید اسلام آمد و سنگسار را منسوخ کرد و ملغی و بی‏ اعتبار نمود!!!
برای رساندنِ شما به این نظریه خیره‏ کننده شتاب نخواهم کرد زیرا اگر نظریّه و اسنادش را در همان ابتدا بیاورم در این صورت به دلیل تفاوتِ 180 درجه‏ ایِ آن با نظر مشهور، غیر قابل هضم می‏شود پس خواننده را آرام ‏آرام به نظریه نزدیک می‏کنم و موانعِ پذیرش آن را یکی پس از دیگری از سرِ راه برمی‏دارم.
در راستای همین تدریج؛
ابتدا بخش یکم را سامان دادم و در آغازش اصطلاح رجم را بررسی می‏کنیم و سپس روایات رجم را مورد بازخوانی دقیق قرار می‏دهیم تا اوّلاً ببینیم این واژه در میان اعراب حاملِ چه معنایی بوده و در مقام مجازات، چه تعریفی داشته و ثانیاً از دل روایات به "قانون جامع رجم" شامل راه ثبوت رجم ، کیفیّت اجرای رجم و غایت و منتهای رجم برسیم. در این قانونِ علوی معلوم می‏شود که هر سه بندِ قانون با آن‏چه اینک در ذهن‏مان است تفاوت دارد زیرا نه راهِ ثبوتش اقرار و اعتراف است ، نه کیفیّت اجرایش با سنگ‏های کُشنده و به نقاط مرگبار است و نه غایتِ آن مرگ و قتل است. نام بخش یکم را بازنگری در روایات رجم نامیدم. در این بخش، قسمت مهمّی از مسیرمان برای نزدیک‏ شدن به نظریّه طی می‏گردد.
سپس در بخش دوم، از روایات مخالف رجم‏ و سنگسار پرده‏ برداری می‏کنم و چند دسته روایت، برای اوّلین بار به خوانندگان ارجمند معرّفی می‏شود که در آن‏ها سزای زنای متأهلان، چیز دیگری غیر از رجم و سنگسار است. به این ترتیب می‏توان احتمال دادچه بسا روایات رجم که در بخش یکم مورد اشاره قرار گرفت سخن قطعی و اصلی ائمّه نبوده و یا از باب تقیّه صادر شده باشد؛ بر این اساس، امامان از آن‏جا که اعتقاد به رجم‏ و سنگسار نداشتند در برخی موارد حرف دل‏شان را می‏زدند و در تعیین کیفر زنای محصنه، حرفی از رجم ‏و سنگسار به میان نمی‏آوردند ولی در برخی موارد که در صدد بیان "قانون روز" و حکم جاری در نظام حقوقیِ حاکم بر جامعه بودند اصل رجم را البته و البته با شاخصه ‏هایی انسانی و متفاوت از کمّ‏ و کیفِ جاری در قانون روز مطرح می‏کردند و چنان‏که گفته شد آن، هرگز معادل سنگسارِ قانونی نبود. با پایان بخش دوم که آن را روایات خِلاف رجم‏ و سنگسار نامیدم، به اهداف کتاب نزدیک می‏شویم و ذهن در یک قدمیِ بخش پایانی قرار می‏گیرد و آماده شنیدن نظریّه می‏شود.
و سرانجام در بخش سوم با آوردن بیست و یک سند قرآنی نشان می‏دهم چگونه اسلام، حکم اهل کتاب دایر بر قتل ‏و سنگسارِ زانی را مطلقاً نسخ کرد!. نام بخش سوم کتاب، همان عنوان نظریّه ‏ام است.
چه بسا خواننده خُرده گیرد که چرا برخلاف برنامه تدریجی، نظریّه‏ ات را به عنوان اسم کتاب بر روی جلد قرار دادی، و این خود نقضی بزرگ بر این تدریج است؟ من این انتقاد را می‏پذیرم ولی چاره‏ ای نداشتم زیرا اسم، خیلی مهم است و من با انتخاب این اسمِ استثنایی یعنی "نسخ سنگسار توسط اسلام" می‏خواستم به جامعه مسلمین و به مردم دین ‏باورِ ایران‏زمین "روحیّه ‏بخشی" کنم تا سرشان را بالا و بالاتر بگیرند و با صدایی از عمق جان بگویند: اسلامِ ما آمد و حکم به نسخ سنگسارِ موجود در میان اهل کتاب داد! البته برای کاستن از میزان این نقض، به این نتیجه رسیدم که عناوین بخش‏های کتاب را نیز بر روی جلد بیاورم تا خواننده، هم با دیدن عنوان کتاب به ذوق درآید و هم با دیدن عناوین بخش‏ها تحقیقی و تدریجی بودنِ مطالب را به دست آوَرَد.
پانزدهم شهریور 91 امیر ترکاشوند
نویسنده حجاب شرعی در عصر پیامبر
برای دانلود کتاب "نسخ سنگسار توسط اسلام" بر روی یکی از پیوندهای زیر کلیک کنید:
..